مقام علمی امام صادق علیه السلام از دیدگاه خاورشناسان

عصر امام صادق (ع) یکی از شکوفاترین دوران حیات علمی مسلمانان در تاریخ اسلام است، بدین بیان که در سده دوم هجری نهضت علمی جمع و تدوین احادیث که از زمان امام باقر علیه السلام آغاز شده بود، با قوت بیشتری تداوم یافت.عظمت علمی امام صادق(ع) نزد شیعیان وعلمای آنانجای هیچ سخنی باقی نگذاشته چرا که مذهب تشیع به نام ایشان شهرت پیدا کرده است، علمای اهل تسنن نیز همواره عظمت علمی امام صادق را ستوده وبه آن اذعان داشته اند. مقام و منزلت علمی این امام بزرگوار تا حدی است که خاورشناسان را وا داشته در مورد ایشان به تحقیق و پژوهش بپردازند.
الف ـ برخی تحقیقات خاورشناسان در مورد عظمت علمی امام صادق(ع)
خاورشناسان به صورت جمعی ویا فردی به تحقیق و پژوهش پیرامون جنبه های مختلف مذهب تشیع پرداخته اند، از جمله بررسی های صورت گرفته در رابطه با مقام و منزلت علمی امام صادق(ع) است.
1 ـ مرکز مطالعات اسلامی استراسبورک
در 1968 م، دانشگاه استراسبورک با توجه به پیشینه پژوهش های شرق شناسی خود، در بخش ادیان، موضوع تشیع مخصوصاً حیات امام جعفر صادق (ع) را مورد توجه و پژوهش خود قرار داد. بر مبنای آن، گروهی از استادان اسلام شناس در علوم مختلف از تمام جهان با شرکت و ارائه مقاله، گردهمائی هایی ارزشمندی راترتیبدادند که در میان آن ها نام کسانی چون هانری کربن ، ویلفرد مادلونگ ، هانری ماسه ، شارل پلا ، سید حسین نصر، کلود کاهن و … دیده می‌شود.
نتیجه این نشست و کنفرانس، در سال 1970 م، در پاریس انتشار یافت و ترجمه فارسی آن نیز بر عهده و اشراف ذبیح الله منصوری قرار گرفت، ترجمه ای که هرگز به معنای دقیق کلمه صورت نگرفت. وی با تقطیع بخش های مربوط به موضوعات مختلف، قسمت هایی از پژوهش های صورت گرفته در کنفرانس استراسبورک را برای خود پایه قرار داد و بر اساس آن، آثاری همچون امام حسین و ایران را تألیف نمود. در رابطه با امام صادق (ع) نیز وی به همین شیوه خود خواسته، کتاب ارزشمند مغز متفکر جهان شیعه امام جعفر صادق (ع) را ترجمه و تألیف کرد. در این کتاب آمده است:
«روز هفدهم ماه ربیع الاول سال 82 هجری قمری در خانه زین العابدین واقع در مدینه طفلی از صلب باقر (ع) قدم به دنیا گذاشت که بعد به اسم جعفر صادق معروف شد. او فرزند منحصر به فرد محمد باقر(ع) نبود و چند برادر داشت ومحمد باقر(ع) وپدرش زین العابدین علاقه نداشتند که به فرزندان دیگر درس بدهند، در صورتی که از سن دو سالگی جعفر، او را از لحاظ تدریس مورد توجه قرار دادند و گاهی مادرش (ام فروه) به او درس می داد و زمانی پدرش وگاهی نیز جدش زین العابدین. این توجه استثنایی مادر وپدر وجد ، ناشی از این بود که جعفر هوش وحافظه ای خارق العاده داشت. شیعیان هوش وحافظه فوق العاده جعفر را از صفات امامت او می دانند.»
2 ـ دائره المعارف اسلام
دائرة المعارف اسلام چاپ لیدن هلند، یکی از معروف ترین دائره المعارف های انگلیسی زبان در زمینه اسلام است که در مدخل های متعددی عقائد و آموزه های شیعی، از جمله آموزه امامت و امامان شیعه، را مورد بررسی قرار داده، ولی متأسفانه در ارائه تصویری جامع و مستند از آن موفق نبوده است. برای آماده سازی این مجموعه ابتدا مدخلهای مربوط به دوازده امام شیعه علیهم السّلام از دائرةالمعارف اسلام استخراج و به قلم جناب آقای حسین مسعودی ترجمه شد.در این کتاب آمده است:
«امام صادق(ع) یکی از راویان حدیث و آخرین امامی است که هم مورد قبول شیعیان اثنا عشری و هم شیعیان اسماعیلی است. در اوایل امامت امام جعفر(ع) بود که عقاید متمایز شیعه در فقه ظهور یافت؛ امامعلوم نیست که تا چه حد می‌توان ایجاد نظامهای اثنا عشری یا اسماعیلییا زیدی) را که بعدها شکل گرفتند به تعالیم او نسبت داد؛ گرچه در ایجاد نظامهای اثنا عشری و اسماعیلی نقش عمده ای به او داده اند.»
3 ـ کتاب تشیع در هند
جان نورمن هالیستر در کتاب تشیع در هند جنبه های مختلف مذهب تشیع را مورد بررسی قرار داده است که بخشی از آن اختصاص به امام صادق (ع)دارد.هالیستر در تحقیقات خود به این نتیجه دست یافته کهشیعیان امام جعفر صادق را بزرگ‌ترين امامان و معلم تمام عيار فقه مى‌دانند.شيعيان اثنى عشرى، زمانى كه به‌ مذهب خود اشاره مى‌كنند‌، آن‌ را مذهب جعفرى مى‌نامند. گفته‌هاى پرشمارى در تعريف و توضيح آموزه‌هاى شيعه علاوه بر ادعيه و موعظه به امام جعفر نسبت داده شده است. هم اهل تسنن و هم شيعيان، کتاب‌های بسيارى به او‌ نسبت داده‌اند. او در مورد امام صادق (ع) عنوان می‌کند در منابع‌ شيعه‌ امام‌ جعفر صادق (ع) را عالم به علم نامحدود مى‌خوانند. روايت شده كه چند تن از امامان ديگر نيز از نجوم و كيميا‌ و خوارق‌ عادت‌ يا نوعى علم غيب كه گاه با معجزات ارتباط داشت، اطلاع داشتند‌ ولى امام جعفر (ع) سرآمد همه ‌آن‌ها و استاد همه اين فنون بود.
4ـ کتاب تشیّع
یکی دیگر از خاورشناسان هاینس هالم است او در تحقیقاتش در کتاب تشیع می نویسد: امام صادق منشاء وآغازگر امامت در مذهب تشیع است سنت امامی این مطلب را یک حقیقت می شمارد که جماعتی منسجم از هنگام مصیبت کربلا پیرامون اولاد حسین (ع) را گرفته اند. اما دست کم این تردید وجود دارد که آیا پدر وجد جعفر(ع) در دوران عمرشان امام شناخته می شدند یا نه وممکن است بعدا امام چهارم وپنجم به شمار آمده باشند، در هر صورت جامعه امامی به روشنی در زمان جعفر(ع)، امامی که با توجه به نفوذش به نظر می رسد دارای شخصیتی پر جذبه بوده است به تدریج نفوذ کرده است. در روایات وی پایه گذار فقه شیعه قلمداد می شود وحتی امروزه گه گاه تشیع در قیاس با چهار مذهب اهل سنت،با عنوان مذهب جعفری توصیف می شود.در حقیقت، بخش وسیعی از فقه شیعه یعنی دوازده امامی ‌‌ها و به همان اندازه هفتامامیها بر پایه گفتارها، احکام و روایات متعدد امام جعفر صادق استوار است، گر چه نمی توانیم صحت آنها را به تفصیل اثبات کنیم.

ب) آشنایی امام صادق با علوم مختلف از منظر خاورشناسان
امام جعفر صادق علیه‌السلام (82 ـ 148 ه.ق) در شرايطی دشوار، با همت فراوان به احيا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظيمی به‌وجود آورد، این معنا نه تنها مورد قبول دانشمندان شیعه وسنی بوده بلکه بسیاری از دانشمندان بزرگ جهان از شرق تا غرب در برابر عظمت علمی آن حضرت سر تعظیم فرود می آوردند و برتری علمی او را می ستایند.آنان در نوشته های خود امام صادق را مسلط به علوم مختلف معرفی می کنندعلومی که حتی در آن زمان هیچ کس نتوانسته بود درستی آنرا ثابت کند، بعضی از این علوم عبارتند از:
1 ـ اندیشه های عرفانی
در تحقیقات مرکز استراسبورک خاورشناسان در مورد عرفان امام صادق نوشته اند: چند تن از عارفان و مورخین اسلامی می گویند که جعفر صادق(ع) در محضر درس پدرش محمد باقر(ع) عرفان هم تحصیل کرده است. شیخ عطار نوسنده کتاب (تذکرة الاولیاء) از این دسته است در صورتی که عرفان، در قرن اول هجری وجود نداشته است و اگر موجود بوده باری بشکل مکتب در نیامده بود. شاید اندیشه های عرفانی در آن قرن موجود بوده وبعضی از متفکرین اسلامی آن را به زبان می آورده اند، اما در قرن اول هیچ مکتب عرفانی وجود نداشته که در آن، یک نوع به خصوص از عرفان مورد بحث قرار گیرد، عرفان از قرن دوم هجری بوجود آمد یا اینکهدر آن قرن دارای مکتب شد و قبل از آن مکتب نداشته است. تذکرة الاولیاء یکی از کتب مشهور و در نظر بعضی از فضلا از کتب معتبر دنیای اسلامی است اما در آن خبرهایی نقل شده کهنادرست بودن آن، قابل تردید نیست ویکی از آن اخبار، این است که بایزید بسطامی عارف معروف مدتی در محضر جعفر صادق(ع) بسر می برده و شاگرد او بوده است وعرفان را از وی می آموخته است.
خاورشناسان می گویند: جعفر صادق (ع) که اولین دانشمند واقعی فیزیکی وشیمیایی در دنیای اسلامی بوده، بقاعده، نبایستی علاقه به عرفان داشته باشد ولی طوری علاقمند به عرفان بوده که زمخشری دانشمند معروف در کتابش مشهورش «ربیع الابرار» بعد از یک تجلیل فوق العاده از پایه علمی جعفر صادق او را پیشقدم عرفان می داند. به هر حال، عده ای از مورخین و عرفای اسلامی عقیده دارند که جعفر صادق(ع) اولین عارف یا جزء اولین عرفای جهان اسلام بوده است. آنان همچنین می گویند: «وجود عرفان، در دروس جعفر صادق(ع) قیافه معنوی اورا در نظر ما جالب توجه می کند و نشان می دهد که ذوق جعفر صادق تجلی های گوناگون داشته است.»
2) تاریخ
محققین استرابورگ اذعان می دارند: جعفر صادق (ع) در اسلام اولین کسی است که روایات تاریخی را با دیده انتقاد نگریست و نشان داد که روایات تاریخی را نباید بدون تعمق ونقد پذیرفت وهم او بود که در نوشتن تاریخ استاد و مربی(ابن جریر طبری) شد وسبب گردید که وقتی ابن جریر طبری برای نوشتن تاریخ قلم به دست گرفت دانست که باید چیزهایی را بنویسد که عقل بپذیرد و از (ذکر افسانه هایی که شنیدن آن عوام را میخواباند) خود داری نماید، قبل از جعفر صادق(ع) در شرق میانه تاریخ چیزی بود که قسمت هایی از آن افسانه بشمار می آید برای این که آنهایی که تاریخ را می شنیدند یا می خواندند افسانه های آن را هم می پذیرفتند، جعفر صادق(ع) برای هیچ یک از کتابهایی که توأم با افسانه به نظر می رسید قائل به ارزش تاریخی نبود ومی گفت که افسانه، گمراه کننده است و نباید در تاریخ راه یابد بنابراین ایشان در اسلام مبادرت به اولین نقد در تاریخ کرد وبنا بر گفته(ابن ابی الحدید) عنوان تاریخ را هم برای آن چه دراسلام به اسم تاریخ و در زبان فرانسوی به اسم (هیستوار) می خوانند، وضع کرد.
3 ـ فقه وحدیث
دونالدسن می‌گوید:پیشوایی که از همه بیشتر از او در فقه و حدیث روایت می‌کنند،امام صادق علیه السّلام‌ است‌.شهرستانی امام صادق علیه السّلام را بسیار تمجید کرده و گفته:"وی در دین،علم گسترده و در حکمت دانش تام و تمام و در دنیا زهدی سرشار و از شهوات تقوای کامل داشت‌.هنگامی‌ که در‌ مدینه بود به شیعیان و دوستداران خود اسرار علوم را افاضه کرد و سپس وارد عراق گردید و مدتی در‌ آن اقامت گزید اما بر سر پیشوایی و خلافت با کسی به‌ جدال‌ نپرداخت‌.به حدی دردریای معرفت غوطه‌ور بود که به ساحل ‌‌چشمداشتی‌ نداشت.کسی که به قله حقیقت صعود کرده باشد ترسی از فرود آمدن‌ ندارداز‌ سقوط ایمن است.
هاجسن می‌گوید:بیشتر شیعیان امام جعفر علیه السّلام را یکی از‌ بزرگ‌ترین امامان و معلم تمام عیار فقه می‌دانند.شیعیان اثنی عشری،زمانی که به‌ مذهب خود اشاره می‌کنند‌،آن‌ را مذهب جعفری می‌نامند.گفته‌های پرشماری در تعریف و توضیح آموزه‌های شیعه علاوه بر ادعیه و موعظه به امام جعفر نسبت داده شده است.هم اهل تسنن و هم شیعیان،کتابهای بسیاری به او‌ نسبت دادهاند-که احتمالا هیچیک از این نسبت‌ها درست نیست.موضوع این کتابها عبارت‌اند از کهانت،سحر و جادو،وکیمیاگری که معروف‌ترین آن‌ها مسئله مرموز جفر یعنی پیشگویی آینده است.امام جعفر‌ علیه‌ السّلام‌استاد اصلی جابر بن حیان شیمی‌دان محسوب می‌شود(که در واقع امام را به منزله یک معلم دینی محترم می‌شود).به خصوص در میان شیعیان،آنچنان گفته‌های فراوانی در تمام‌ جنبه‌های‌ مسائل بحث‌انگیز،به او نسبت داده شده که چنین روایاتی برای تعیین نظرات واقعی او در خصوص یک مسئله تقریبا بی‌فایده است.
4ـ علم نجوم

محققان استراسبورگ معتقدند در مباحث علمی گذشته مبحثی وجود ندارد که جعفر صادق (ع) راجع به آن اظهار نظر نکرده باشد آنها نظریه های او را دلیل بر نبوغ علمی وی می دانند و سخن امام راجع به نور ستارگان را این گونه بیان می کنند : «در بین ستارگانی که در شب در آسمان می بینیم ستارگانی آن قدر نورانی می باشندکه خورشید در قبال آنها تقریبا بی نور است.» اطلاعات محدود بشر راجع به کواکب مانع از این بود که در زمان جعفر صادق(ع) وبعد از او ـ تا این اواخر ـ به واقعیت این گفته پی ببرند و فکر می کردند آنچه جعفر صادق(ع) راجع به نور بعضی ستارگان گفته دور از عقل وقابل قبول نیست و محال است این نقطه های کوچک و نورانی که موسوم به ستاره است آن قدر پر نور باشد که خورشید در قبال آنها بی نور جلوه کند.
امروزه که دوازده قرن و نیم از زمان امام جعفر صادق (ع) می گذرد ثابت شده است که آنچه آن مرد بزرگ گفت صحت دارد ودر جهان ستارگانی است که خورشید ما در قبال آنها یک ستاره خاموش به شمار می آید.
هالیستر گفته:در منابع‌ شیعه‌ امام‌ جعفر علیه السّلام را عالم به علم نامحدود می‌خوانند. روایت شده که چند تن از امامان دیگر نیز از نجوم و کیمیا‌ و خوارق‌ عادت‌ یا نوعیعلم غیب که گاه با معجزات ارتباط داشت،اطلاع داشتند‌ ولی امام جعفر علیه السّلام سرآمد همه آن‌ها و استاد همه این فنون بود.
یکی از علوممتعدد امام صادق علیه السّلام،دانش فضا و علم هیائت بود. آن حضرت نظرات متعددی در این‌ دانش ابراز فرمود از‌ جمله‌:1 ـ یکی از مهمترین اشکالات وقتی ابراز شد که«محمد بن قتی»از مصر کره‌ای به هدیه آورد که صورت‌های فلکی ستارگان و مدار سیّارات بر سطح آن ترسیم شده بود،وی‌ وقتی حرکات افلاک و سیّارات را براساس هیأت بطلیموس توجیه می‌کرد گفت:خورشید دو حرکت دارد،یکی این‌که در هر 24 ساعت یک دور گرد کرهزمین می‌چرخد،و ما هر روز این‌ حرکت‌ چرخشی را می‌بینیم،و در همین سال یک دور در منطقه البروج در چرخ(فلک)چهارم [فاصله شعاعی یکصد و پنجاه کیلو متری زمین‌]گردش دارد،امام صادق علیه السّلام فرمود:چنین چیزی‌ شدنی‌ نیست و این دو حرکت امکان اجتماع در یک زمان در دو جا[گرد زمین و در منطقة البروج‌]را نخواهند داشت. اشکال امام علیه السّلام بسیار قوی است و هیأت بطلیموس که زمین را ساکن می‌دانست،بر آن پاسخی نداشت. پاسخ را باید در گردش وضعی‌ زمین‌ برپایه هیأت جدید(مدل خورشید مرکزی‌) جستجو‌ کرد‌ در این مدل زمین ساکن نیست،حرکت وضعی دارد و هر 24 ساعت یک دورکامل به دور خود در چرخش است‌،از‌ این‌ مقدار ساعاتی را در برابر خورشید،به عنوان‌ روز‌،سپری می‌کند و ساعاتی را پشت به خورشید به عنوان شب به چرخش خود ادامه می‌دهد.
گروهی از دانشمندان غرب برپایه اشکالی که امام صادق علیه‌ السّلام‌ به هیأت بطلیموسی داشت،چنین استنباط‌ کرده‌اند که اگر زمین‌ چرخش‌ وضعی نداشته باشد،باید سیّارات‌، خورشید‌،و بلکه همه ثوابت در هر شبانه روز یک دور کامل گرد زمین گردش‌ کنند‌،حال آن‌که قوانین،حرکت چنین‌ گردشی‌ را‌ محال می‌شمرد،به‌ ویژه‌ ستارگان دور دست که‌ خطوط‌ شعاعی آنها از فاصلهء میلیون‌ها سال نوری حکایت دارند،چگونه ممکن است در هر‌ 24‌ ساعت یک دور کامل در مدار‌ خودشان‌ بر گرد‌ زمین‌ گردش‌ داشته باشند؟
5 ـ علم فیزیک و شیمی
یکی دیگر از نظریه های قابل توجه امام جعفر صادق (ع) مربوط به حرکت اشیاء می باشد. ایشان فرموده: هرچه هست حرکت دارد وحتی جمادات دارای حرکت هستند اگرچه چشم ما حرکات آنها را نمی بیند، چیزی نمی توان یافت که حرکت نداشته باشد. این گفته که در دوره جعفر صادق(ع) غیر قابل قبول جلوه میکرد امروز حقیقتی است غیر قابل تردید، در جهان جسمی وجود ندارد که حرکت نداشته باشد. جعفر صادق(ع) در دوازده قرن ونیم قبل این حقیقت را بر زبان آورد و گفت: اگر لحظه ای حرکت متوقف شود انسان می میرد.
محققین استراسبورک درتحقیقاتشان به این نکته اشاره کرده و می گویند:«در محضر درس جعفر صادق(ع)برای ادراک قوانین علوم, تجربه هم به کار می رفت وطبیعی است که نباید فکر کنیم که در محضر درس آن دانشمند بزرگ آزمایشگاهی مانند آزمایشگاههای بزرگ امروزی وجود داشته و در آنجا قوانین فیزیکی وشیمیایی را مورد آزمایش قرار می دادند. آزمایشگاه محضر درس امام صادق(ع) متناسب با زمان بوده و ثابت شده که آن دانشمند بزرگ، در علوم فقط به تئوری اکتفا نمی کرده وتا آنجا که امکان داشته، تئوری را به محک تجربه در آورده است.»
به عنوان نمونه جعفر صادق (ع) متوجه شده بود که هوا یک عنصر نیست وپی بردن به این موضوع بدون تجربه بعید به نظر می رسد. برای شیعیان هیچ یک از علوم جعفر صادق(ع)، غرابت ندارد. برای این که شیعیان، وی را امام می دانند وعقیده دارند که او با علم امامت همه چیز را می دانست و بر همین قیاس هیچ یک از معجزات جعفر صادق (ع) در نظر آنها غرابت ندارد و تمام معجزاتی که در کتب مورخین شیعه به وی نسبت داده اندبدون احتجاج می پذیرند ولی مورخ بی طرف برای هر مورد علمی یا اعجاز احتجاج می کندونمی تواند بدون برهان بپذیرد. این مورخ وقتی می شنود که جعفر صادق (ع) گفته است هوا یک عنصر بسیط نیست بلکه از چند قسمت به وجود آمده می خواهد بفهمد که چگونه وی به این موضوع پی برده بود.
از امام جعفر صادق (ع)، رساله‌ای در علم کیمیا(شیمی) با عنوان «رساله فی علم‌الصناعه و‌الحجر‌المکرم» باقی‌ مانده که دکتر «روسکا» آن‌را به زبان آلمانی ترجمه و در سال 1924 آن را با عنوان «جعفر صادق امام شیعیان، کیمیاگر عربی» در «هایدبرگ» به‌چاپ رسانده است.

جایگاه عرف در استنباط احکام شرعی از دیدگاه امامیه

گفتار اول: جایگاه وکاربرد عرف از دیدگاه فقه امامیه
از آنجا که عرف تاثیری به سزا در اجتهاد دارد شناخت آن به عنوان یکی از شرایط اجتهاد بایسته است. از جمله شرایط اجتهاد، آگاهی از عرف زمان، انس با محاورات و دریافت موضوعات عرفی است. بسیاری از قانین اصولی، قواعد فقهی احکام شرعی به ظهور روایات یا آیات مستند است و در تشخیص ظهور، مرجع صلاحیت داری جز عرف وجود ندارد. برای نمونه، استفاده بسیاری از مسائل اصولی، از قبیل: دلالت امر بر وجوب، مفاد نهی، اقتضای نهی از ضد شیء به جهت امر به آن، روایات ، استصحاب و تعادل و تراجیح و بسیاری از قواعد فقهی، مانند قاعده «لاضرر ولاحرج» از آیات و روایات مبتنی بر ظهور عرف است. بدین معنا که اعتبار این قواعد و ضوابط از دلیل هایی به دست می آید که فهم آنها وابسته به عرف است. اساساً فهم خطابات شرعی به عرف واگذار نشده است. این قواعد اصولی و فقهی، ابزار استنباط و عصای دست فقیه اند.
مجتهد نمی تواند و نباید هنگام اجتهاد واستنباط فقط به دقایق و ظرایف مباحث علمی وعقلی روی آورد؛ یا اینکه به ظاهر روایات بدون توجه و مراعات زمان خود جمود ورزد و فتوا دهد. اصلا نمی توان احکامی را که گاه خود دارای ماهیتی عرفی واز اومر عرفی اند، بدون رعایت و نظر داشت عرف بر جامعه ای که نوعاً انتظام و زندگی اجتماعی آن بر محور عرف می چرخد ارائه کند وبه هم پوشی، کار گشایی و صائب بودن آن اطمینان یابد.
1 ـ تاریخچه عرف نزد امامیه
علمای شیعه از دیرباز با پدیده عرف آشنا بوده و آن را در دانش های فقه و اصول به کار بسته و مورد توجه قرار می¬داده اند.
آشنایی فقه شیعه با این پدیده به دورانی که در تاریخ فقه شیعه از آن به عصر ظهور نام برده می-شود،برمی¬گردد. گواه بر این سخن وجود روایاتی است که در آن ها به عرفتوجه شده است! با توجه به کهن ترین متون فقهی و اصولی بر جای مانده، کاربرد واژه ی عرف و عادت برای واژه عرف بیشتر در«مکتب بغداد» متداول بوده است و پیش از آن از این پدیده با واژگان دیگری نام برده می¬شد. از هنگام تفوق مجتهدین اصولی بر اخباریان و حتی اندکی پیش از آن ادبیات فقه شیعه بیش از پیش کاربرد دو واژه ی عرف و عادت را برای بیان این پدیده معمول می¬دارد. این روند تا هنگام شکل¬گیری سومین دوره¬ی «مکتب نجف» و ظهور فقیهانی همچون صاحب جواهر» و «شیخ انصاری» و تا اندکی پس از آن ادامه دارد. از قرن اخیر، ادبیات فقه شیعه به ایجاد واژگان جدیدی همچون«سیره و بنای عقلا» که ظاهراً در ادبیات فقه سنت نیز دارای پیشینه¬ای نمی¬باشد، روی آورده است. این واژگان نو ظهور اندک اندک جایگزین کاربرد عرف و عادت می¬گردند و این روندی است که امروزه ادبیات فقه شیعه آن را برگزیده است. فقهای شیعه تا هنگام ظهور اخباریان، اگر چه عرف را در دانش فقه به کار می¬بستند، ولی نوعاً هیچگاه در مقام تبیین و ارائه ی بحثی جامع درباره ی آن بر نیامده اند. به نظر می رسد فقهای این دوره بیشتر می¬پسندیدند به عرف استعمالی و آنچه در ارتباط با بحث الفاظ است. در دوره¬ی تفوق مجتهدین اصولی، فقهایی هستند که اگر چه در ظاهر، رویه آنان در بحث از عرف و مباحث مربوط به آن، ادامه رویه¬¬ی فقهای پیشین به نظر می¬رسد، اما شیوه و نگرش اینان به پدیده عرف در گستره ی فقه و دانش های پیرامونی آن، این دسته از فقها را از فقهای پیشین متمایز ساخته است.
این گروه با بحث درباره¬ عرف به سامان دهی گفته های فقهای پیشین پرداختند.مرحوم «وحید بهبهانی» که باید او را از نخستین آغاز گران این حرکت دانست، از زوایای گوناگون عرف لفظی را مورد بررسی قرار داده است. اگر چه تأثیر و سعی و تلاش فقیهان و اصولیان پس از او را در به سامان رساندن این حرکت نمی¬توان نادیده گرفت، اما باید اذعان کرد هیچ یک نتوانسته اند همچون مرحوم «شیخ حسن نجفی» (صاحب جواهر) و شاگردان «شیخ انصاری» و در زمان فقیهانی همچون « شهید صدر» این حرکت را به سامان درآورند. تقریباً از این هنگام است که بحث درباره ی عرف از حالت بحثی لفظی و استعمالی خارج می¬گردد و فقهای شیعه نوعاً با عنوان «بنای عقلا» یا «سیره عقلانیه» از پدیده عرف نام می¬برند. این حرکت که گام های نخستین آن در قالب مباحث لفظی در دوران تفوق مجتهدین اصولی برداشته شده بود، با ارائه ی برخی پژوهش های محققانه از سوی فقهای قرن اخیر شکل گیری و بوجود آمدن «مکتب عرف شیعه» را اعلام می¬دارد.
2 ـ اهمیت و نقش عرف در فقه شیعه
از آنجا که عرف با توجه به نوع کاربرد آن، جایگاه متفاوتی دارد، می¬توان گفت که عرف در مواردی مانند کشف از حجیت ظواهر یا قول ثقات، از جمله دلایل مورد استفاده در دانش اصول است، زیرا عرف، حجیت ظواهر و قول ثقات را که همچون دیگر قواعد اصولی از جمله قواعد مهم در استنباط است، کشف می¬کند.برخلاف مواردی که به وسیله¬ی آن، رأی معصوم(ع) یا موضوع حکم کلی یا مواد متکلم کشف می¬شود، که از جمله دلایلی است که در دانش فقه از آن استفاده می¬شود. هدف از این فصل شمردن احکام و قوانین فقهی، که به گونه¬ای در ارتباط با عرف بود، و کاربرد عرف در آن مشهود است، نیست؛ بلکه هدف، بیان چگونگی کاربرد عرف در فقه امامیه است که به بیان برخی نمونه¬ها برای تبیین مطلب پرداخته می¬شود.
3 ـ ویژگی های مکتب عرف امامیه
به جهت نو بنیان بودن مکتب عرف شیعه، بررسی، شناخت و ارائه ی دقیق همه¬ی ویژگی های بنیادی این مکتب نیازمند گذشت زمان و حضور بیشتر آن در عرصه¬ی فقه شیعه می¬باشد، اما با وجود تحقیقات انجام گرفته از سوی برخی بزرگان مکتب عرف شیعه می¬توان به پاره ای از این ویژگی ها- هر چند به صورت اجمال- اشاره نمود.
أ) ادبیات فقه
بررسی متون فقهی نشان می¬دهد که علمای فقه اهل سنت و نیز پیروان مکتب عرف اهل سنت از پدیده¬ی عرف با واژه های عرف و عادت نام برده اند و تا دو قرن اخیر کاربرد این واژگان در متون فقهی و اصولی شیعه نیز معمول بوده است. در دو قرن اخیر ادبیات فقه شیعه به ایجاد واژگان جدیدی برای این پدیده روی آورده است. پیروان مکتب عرف شیعه نوعاً از این پدیده با واژه های«سیره¬ی عقلا، طریقه¬ی عقلا و بنا¬ی عقلا» نام برده اند که اصطلاح اخیر رایج تر و متداول تر است. این اختلاف در ادبیات فقه از جمله ویژگی هایی است که مکتب عرف شیعه را از مکتب عرف اهل سنت متمایز ساخته است.هر یک از اصطلاحات مذکور(سیره¬ی عقلا، طریقه¬ی عقلا و بنا¬ی عقلا) از دو واژه سامان یافته اند.«سیره» در لغت به معنای عمل و روش«طریقه» به معنای راه و روش و «بنا» به معنای پایه، اساس و اصلی که بر اساس آن عمل می¬شود است. واژه ی «عقلا» در متون فقهی و اصولی نوعاً در دو معنا به کار رفته است:
1) عقلا جمع عاقل به معنای فرد دارای عقل و ذکر، در برابر فرد دیوانه و ابله. در این معنا ویژگی عقل جز لاینفک معنای واژه و یکی از شرایط عامه¬ی تکلیف می¬باشد.چنان که قلم تکلیف نیز نوعاً بر همین افراد قرار گرفته است.
2) عقلا به معنای توده ی عامه¬ی مردم؛ در برابر گروهی خاص که نوعاً صاحبان باور و اندیشه شناخته می¬شوند. هرچند که اینان نیز خود به لحاظی دیگر داخل در توده¬ی مردم اند. در این معنا مراد از عقلا همان عرف است و ویژگی عقل اگرچه بیگانه با معنای این واژه نیست، ولی قید الزامی و جزء لاینفک معنای این واژه نمی¬باشد و این معنا همان معنای مورد نظر در اصطلاح هایی همچون سیره¬ی عقلا، طریقه¬ی عقلا و بنا¬ی عقلا می¬باشد. بنابراین می¬توان گفت سیره¬ی عقلا، طریقه¬ی عقلا و بنا¬ی عقلا عبارت است از عمل و روش عمومی توده¬ی عقلا(عرف) در محاورات، معاملات و سایر روابط اجتماعی.
ب) اعتبار عرف
پیروان مکتب عرف اهل سنت و تمام آنانی که اعتبار عرف را پذیرفته اند، استدلال چندانی که توان اثبات اعتبار عرف را داراباشد، ارائه نداده اند. اینان نوعاً در مقام استدلال، به برخی ادله ی لفظی(آیات و روایات) و برخی اصول که خود زاییده ی عرف اند استناد جسته اند. کوشش های برخی از فقیهان و حقوقدانان معاصر اهل سنت نیز راه به جایی نبرده است. اینان نیز نتوانسته اند استدلال قابل پذیرشی را ارائه دهند. در دو قرن اخیرو به هنگام شکل گیری مکتب عرف شیعه این بحث شکل جدی به خود گرفته و تلاش هاو کوشش هایی در این باره از سوی فقها صورت می¬پذیرد. مکتب حجیت ذاتی، مکتب عقل و مکتب امضا عمده ترین نتایج این تلاش ها و کوشش ها است. مکتب حجیت ذاتی با استناد به فطرت، حجیت عرف را ذاتی و بی نیاز از امضا می¬شمارد. مکتب عقل با توجه به قاعده ی ملازمه، حجیت عقل را به منزله¬ی واسطه¬ی عروض حجیت عرف قرار می¬دهد و مکتب امضا حجیت و اعتبار عرف را منوط به امضای شارع می¬داندو روش های سه گانه عدم ردع، عدم ثبوت و سکوت را برای کشف امضای شارع، ارائه می¬دهد و از آنجا که در نزد برخی پیروان مکتب اخیر(مکتب امضا) سیر¬ه¬ی متشرعه و ارتکاز عقلا و متشرعه نیز در محدوده¬ی مکتب عرف قرار می¬گیرد، راه هایی را نیز برای کشف معاصر بودن سیره با زمان معصوم(ع)ارائه می¬دهد، زیرا در نزد این فقها حجیت سیره نوعاً منوط به معاصر بودن با زمان معصوم(ع) می¬باشد.
ج) کاربرد عرف
از جمله ویژگی های مکتب عرف شیعه که آن را از مکتب عرف اهل سنت متمایز می¬سازد، کاربرد عرف در دانش های پیرامونی فقه همچون اصول و قواعد فقه می¬باشد. عرف در این دانش ها به عنوان یکی و بلکه مهم ترین دلیل اثبات حجیت امارات و قواعد به شمار می¬آید و در درون علم فقه نیز پیروان مکتب عرف شیعه همچون دیگر فقهای شیعه کاربرد عرف را در موارد سکوت می¬دانند و البته این کاربرد را به موضوعات و یا احکام صغروی محدود نمی¬سازد، بلکه به وسیله آن در صدد کشف و استنباط حکم بر آمده و آن را به عنوان یک منبع مستقل استنباط مورد توجه قرار می¬دهند. پیروان مکتب عرف نه تنها شناخت عرف، محاورات، مفاهیم و موضوعات عرفی را در اجتهاد و استنباط شرط می¬دانند و از دو عنصر زمان و مکان غفلت نمی¬ورزند بلکه برای عرف شأن قانون گذاری را قائل اند. البته این مقام تنها در دایره وضع احکام و قوانین مربوط به عرف(احکام وضعیه) همانند ابواب معاملات و قوانین بین المللی و….. می باشد.اگر چه در این شأن قانون گذاری به گونه ای دیگر می¬تواند در دایره احکام تکلیفی نیز امکان پذیر باشد. ناگفته نماند شیوه¬ی استنباط حکم از عرف و پذیرش عرف به عنوان دلیل حکم اختصاص به دو قرن اخیر ندارد. و در نزد فقیهان پیشین نیز دارای سابقه است. اگر چه رویه¬ی مشهور و غالب پرهیز از چنین کاربردی بوده است، اما با این همه کاربرد عرف در دیگر موارد حائز اهمیت و قابل توجه است.
فقيهان شيعه, کاربرد های گوناگونى را براى عرف مى شناسند و نام مى برند. مهم ترين كاربردهاى عرف از دیدگاه آنان عبارتند است از:
1 ) کاربرد عرف در تعیین حدود موضوع حکم شرعی کلی
گاه اصل معنا و مفهوم موضوع کلی، به نحو اجمال در ارتکاز ذهنی عرف معلوم است،ولی همه حدود وقیود آن به طور تفصیلی روشن نیست بلکه می توان گفت صدق اکثر مفاهیم عرفیه بر بعضی از مراتب و افراد آن مشکوک است و فقیه با مراجعه به عرف، شک را در دامنه وگستره مفهوم بر طرف می کند، مگر این که عرف در صدق مفهوم و صدق نداشتن آن مردد باشد که در این صورت، عرف از نقش آفرینی در این میدان باز می ماند و نوبت به اصل عملی می رسد.
توضیح این که، به طور کلی موضوعات احکام شرعی به دو دسته تقسیم می شوند:
اول: موضوعات شرعیه؛ آن موضوعاتی هستند که شارع مقدس در آنها نظر خاصی اعمال کرده، واصطلاح خاصی در مقابل موضوعات متداول عرف عام، جعل کرده است. ازجمله این موضوعات می توان به عنوان « مسافر» و«فقیر» اشاره کرد، چون صدق مسافر نزد عرف به طی مسافت معینی منوط نیست، ولی شارع در باب صلاة وصوم، طی مسافت8 فرسخ، وقصد آن را شرط کرده است. همچنان که شارع در باب خمس وزکات کسی را فقیر می داند که مخارج یک سال خود وعیالش را نداشته باشد.
دوم: موضوعات عرفیه ؛آنها موضوعاتی هستند که شاره در آنها هیچ اعمال نظری نکرده، وتشخیص آن ها را به عرف واگذارده است؛ واین قسم اکثر و اهمّ موضوعات احکام شرعی را تشکیل می دهد، و سرتاسر فقه، مشحون از این موضوعات است که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
الف) احیا موات که موضع حکم به تملک است . مرحوم سبزواری می فرماید:«احیاء در ادله شرعیه، بدون تفسیرو بیان آمده است. بنابراین باید به عرف مراجعه کرده ، وبر چیزی تکیه کرد که نزد عرف بر آن احیاء صدق می کند.»
ب) مؤنه، که مستثنی از خمس است، ونیز عیال که موضوع احکام مختلفی است مرحوم صاحب جواهر می فرماید: «اولی این است که تشخیص مفهوم مؤنه را مانند مفهوم عیال به عرف واگذاریم.»
ج) بقاء موضوع در استصحاب؛ در استصحاب که از مهمترین اصول عملیه برای تعیین وظیفه هنگام شک است، شرط است که موضوع قضیه متیقّنه و مشکوک،واحد باشند.یعنی موضوع قضیه ای که قبلا مورد یقین بوده، در زمان شک هم باقی باشد و تشخیص سعه وضیق موضوع وبقاء آن به نظر عرف بستگی دارد.
مرحوم آخوند خراسانی می فرماید: «معیار در بقاء واتحاد در قضیه متیقّنه و مشکوک به حسب نظر عرف است.»
2) کاربرد عرف در اثبات تحقق موضوع
حکم شرعی ، متعلق و موضوع خاص به خود دارد. گاه شارع مقدس افزون بر تشریع حکم، موضوع آن را نیز تعیین می کند؛ مانند نماز، روزه، زکات، خمس، اعتکاف،وضو، تیمم و کفاره که به موضوعات، عناوین شرعی می گوییم. اما اگر برای شارع اصطلاح خاصی در این مفاهیم و موضوعات در لسان دلیل نباشد، عرف به تنقیح و تبیین موضوع حکم می پردازد. در چنین مواردی برای آشنایی با مفاهیم موضوعات احکام باید به عرف مراجعه کرد؛ چون اگر برای این موضوعات معنای خاصی غیر از معنای خاصی غیر از معنای عرفی وجود داشت، حتما شارع آن را بیان می کرد. همین نبود بیان دلیل بر آن است که وی تعیین معنای این واژه ها را به عرف واگذاشته است؛ مانند واژه «اناء» (ظرف) و «صعید» و دیگر واژه هایی که در لسان دلیل ذکر شده اند. البته اساسا درست نیست شارع سخنی بگوید که عرف آن را نفهمد؛ زیرا حکمت استعمال الفاظ و القای آن به دیگران، در تفهیم واژه ها به آنها نهفته است.
در پاره ای موارد، عرف در زمینه اثبات تحقق موضوع سهیم است، مانند اینکه در دلیل شرعی«المؤمنون عند شروطهم»، مؤمنین به رعایت شروط ضمنی، موظف شده اند، اعم از این که به آن شروط در ضمن عقد تصریح کنند ویا به نحو دیگری، لزوم رعایت آن شرط مورد التفات طرفین باشد. ما از تبانی عقلا سیره ایشان بر این که راضی به غبن نیستند، کشف می کنیم که ظاهر حال عقلا این است که در هر معامله ای، به نحو ضمنی شرط کرده اند که تفاوت فاحشی در مالیت میان عوض و معوض نباشد، واگر چنین تفاوتی وجود داشته باشد، طرف مغبون راضی به معامله نیست. در این جا می بینیم که بنای عرفی وسیره عقلایی به عنوان طریق کشف از وجود واقعی شرط، نقش ایفا کرد.
3) کاربرد عرف در تغییر موضوع حکم شرعی
تردیدی نیست که حکم تابع موضوع است و رابطه سببی ومسببی میان آن دو وجود دارد، به طوری که اگر موضوع تغییر کرد، حکم نیز تغییر می کند وتغییر موضوع، به تغییر و تحّول در عرف جامعه بستگی دارد. تغییر عرف موجب تغییر موضوع حکم می شود و به طور غیر مستقیم در تغییر حکم اثر می گذارد. تغییر و تحول جامعه و عرف، موجب توسعه مورد حکم یا تضییق آن می شود. بدین معنا که ضواط و معیارهای تعیین مصادیق آن موضوع شرعی تغییر کرده است؛ گرچه عنوان همان عنوان قبلی است.
علت دگرگونی و تحول در عرف وعادات مردم دگرگونی مقتضیات زمان است؛ چون تنها انسان در میان موجودات، به نیروی عقل، فکر واندیشه مجهز است ونظام زندگی او با سایر جانداران که محکوم به غریزه هستند و غریزه، زندگی یکنواختی را اقتضاء می کند متفاوت است.
مرحوم صاحب جواهر می فرماید:
برخی گفته اند که موضوعات احکام قابل تغییر و تبدیل نیست، و در تعیین حدود موضوعات باید به عرف رایج در زمان پیامبر و ائمه ـ نه دیگران مراجعه کرد؛ لذا آنچه در زمان پیامبر و ائمه مکیل و موزون بوده، نمی توان آن را به طور گزاف و بدون تعیین مقدار فروخت هر چند پس از آنها به امور گزافی تبدیل شده باشد؛ زیرا در غیر این صورت، لازم می آید که احکام با تغییر زمان و مکان تغییر یابد و این بازی با احکام است.
وی در جواب این عده می فرماید:
«تغییر زمان و مکان به تغییر احکام منجر نمی شود، بلکه به تغییر موضوعات و عناوینی که احکام بر آنها بار شده منجر می گردد؛ چنان که این مطلب در همه عناوین و موضوعات وارد در شریعت به همین گونه است.»
شایان توجه است که هر چه از باب تبدیل عرفی، موضوع باشد، جایز است که حکم بر اساس تغییر موضوع تغییر کند؛ زیرا تغییرات موضوعی که در این حکم مؤثر است، خواه عام باشد یا خاص وخواه با فتوا مخالف باشد یا نه، معتبرند؛ مثلا تغییر پول های رایج و حدوث مالیت برای چیزی که قبلا مالیت نداشته، و به سبب انتفاع از آن در بعضی امور مالیت پیدا کرده است، و تغییر کیلی به وزنی و بالعکس از این قبیل هستند.
خلاصه تمام احکامی که با علت منصوصه همراه هستند، به وجود علت متکی هستند و وقتی علت تغییر کرد، حکم نیز تغییر می کند و آن تغییرات موضوعی نیز چه عام باشد وچه خاص، چه مخالفت با فتوی باشدو چه نباشد، نیز معتبرند. البته نباید از نظر دور داشت که برخی علل مذکور در روایات در حقیقت بازگو کننده حکمت و فایده احکام اند، نه علت تشریع آن ها، و انفکاک حکم از حکمت جایز است، چنان چه که مثلا عده طلاق برای جلوگیری از اخطلاط نسب است، ولی به فرض تحقق نداشتن حمل، باز هم عده نگه داشتن لازم است. اما اگر به علت حکم تصریح نشده باشد، یا از قبیل بیان حکمت باشد، علت ظنی است و در نزد شیعه حجیت ندارد و لذا قابل اعتماد نیست؛ پس حکم ثابت است و با تغییر علت ظنی، تغییر نمی کند، و چون قیاس نزد شیعه ممنوع است، لذا تغییر عرف در ناحیه حکم، معتبر نیست، بلکه حکم معتبر است ونمی توانیم از آن دست بکشیم، زیرا مجرد اعراض عرف از حکمی به سبب علتی موجب نمی شود که بتوان از حکم شرعی دست برداشت، و الاّ هیچ حکمی از احکام خدا باقی نمی ماند.

4) کاربرد عرف در کشف حکم شرعی کلی
درمواردی‌ که نـصّ شـرعی موجود نیست و حکم شرعی از عـرف کـشف می‌شود مـثل اسـتصناع و عـقد فضولی البته این کشف در صورتی مـعتبر‌ اسـت‌ که‌ ثابت شود عرف از عرفهای عامی است که‌ به‌ زمان و مکان خـاصی مـربوط نمی‌شود.تا با این عدم مـحدودیّت زمانی و مکانی بتوانیم بـا آن بـه عصر معصوم (ع) برسیم‌ و تقریر‌ مـعصوم‌(ع) را دارا بـاشیم و عرف مذکور سنّت تقریری شود. سیره متشرّعه‌ و نیز بنای عقلا از جمله این مـوارد اسـت.
گاه عرف جهت استدلال بر کبرای حکم شرعی به به کار برده می شود. یعنی در واقع طریق بر استدلال بر یک حکم شرعی کلی واقع می شود. شهید صدراز این مطلب به عنوان «سیره عقلایی» یاد می کند.
حضرت امام خمینی(ره) در کتاب بیع تقریر فرموده است:
«یدل علی صحتها (معاطاه) السیره المستمره العقلائیه من لدن تحقق التمدن و الاحتیاج الی المبادلات الی زماننا کما هو واضح؛ دلیل بر صحت معاطات سیره دائمی عقلایی است که از زمان ظهور مدنیت و نیازمندی به ارتباطات و تعامل تا عصر حاضر برقرار بوده است.»
کشف مناط احکام و ظهورات و مرادات در متن خطاب هم، در بسیاری از مواضع، منوط به ظهور عرفی است. از جمله این ظهورات نقش عرف در بررسی وسائط خفیه در باب استصحاب است. حضرت امام خمینی(ره) در فصل «حول الوسائط الخفیه» فرموده است:
« مقصود از واسطه خفی این است که عرف حتی با دید تیزبین واسطه مخفی را در ترتب حکم در نظر نمی گیرد. در نزد عرف، حکم استصحابی واسطه ندارد و این دید عقلی است که در واقع با دلیل، اثر را بر واسطه بار می کند؛ هر چند در عرف بر صاحب واسطه حمل می شود.»
ایشان نظر عرف درباره عدم لحاظ واسطه خفی برای مستصحب را بر دقت علمی و برهانی مقدم می دارد.
5) کاربرد عرف در فهم ظهورات
عرف‌ نقش مهمی در تبیین ظهور دلیل از میان معانی مناسب و ارتکازی مرتبط‌ با فهم‌ نـص دارد و بـه منزله قرینه لبی متصل به کلام است و کسی که عهده دار به دست‌ آوردن‌ معانی ظاهری ادله است باید دارای ذوق عرفی سالم باشد تا بتواند‌ بـر‌ دلالت نـصوص دست یابد؛ به گونه ای کـه‌ از‌ پیچیدگی های فلسفی که عموم مردم(مخاطبان‌ احکام‌ شرعی) با آن آشنا نیستند، به دور باشد. البته ما بر این باوریم‌ که‌ در قرآن و سنت، معانی دقـیقی‌ وجـود‌ دارد که‌ جز‌ کسانی‌ کـه مـدارج عالی علم ومعرفت را‌ پیموده‌ اند به آنها دست نمی یابند، ولی آیات و روایات مربوط به احکام‌ شرعی‌ به این درجه از دقت نیستند‌؛ چون این دسته از‌ آیات‌ و روایات با الفاظی ساده و در‌ قـالب‌ هـای عرفی برای آشنایی توده مردم بیان شده اند.
حجیت دلالت عرفی‌ نیازمند‌ دلیل نیست؛ زیرا داخل در‌ کبرای‌ حجیت‌ ظهوراست. اما حجیت‌ ظهور‌ با تنقیح موضوع از‌ این‌ جهت اختلاف دارد که حجیت ظـهور، نـیازمند همزمانی بـا عصر معصوم(ع) است؛ چون ظهوری‌ حجت‌ است که امام آن را از‌ کلام‌ خود اراده‌ کرده‌ باشد‌ و اگر شک در مـطابقت‌ داشته باشیم، اصل،عدم ظهور نوعی برای کلام است.
باید ایـن نـکته را یـادآوری‌ کرد‌ که تنقیح ظهوری دو قسم است‌:
الف: تنقیح‌ ظهوری‌ حکمی‌؛ مثلا‌ بـه‌ نـظر‌ عـرف، ادله برائت از موارد علم اجمالی انصراف دارد و شامل آنها نمی شود، و به شبهات بدوی اختصاص دارد.
ب: تنقیح ظـهوری موضوعی؛ مانند الغای خصوصیت از خون بینی‌ یا لباس درسخن سؤال کننده از امام(ع): «اصـاب ثوبی دم رعاف»(لباسم بـه خـون بینی ام آلوده شده است)؛ زیرا عرف برای خون بینی یا لباس خصوصیتی نمی بیند، بلکه‌ حکم‌ موجود در روایت را شامل مطلق خون و بدن می داند.
تفاوت میان تنقیح موضوعی صرف با تنقیح موضوعی دلالی در این است که در تنقیح‌ موضوعی‌ صرف، عرف بدون کمک از دلیل لفظ ی خارجی به احراز موضوع می پردازد؛ مثل نفقه دادن به همسر به مقدار متعارف که با مراجعه‌ به‌ عرف مـقصود از آن تـعیین‌ می‌ گردد، زیرا عرف به تنهایی و بدون نیاز به دلالت دلیل و قراین همراه آن، به تعیین مقدار نفقه متعارف می پردازد، بر خلاف تنقیح موضوعی‌ دلالی‌ که عرف به کمک‌ دلالت‌ دلیل و قـراین مـوجود در آن، به احرازموضوع می پردازد، مانند مثال به لباس و خون بینی که توضیح آن گذشت.
خلاصه عرف در تعیین ادله لفظی، ایفای نقش کرده است و مناسبات عرفی و ارتکازات اجتماعی خود را اعمال می کند ولی محل، مورد و نحوه دخالت دادن این ارتکازات، یکسان نیست، در این جا می توان به برخی از اقسام آن اشاره کرد.
أ) بر طرف کردن ظهور لغوی(تعیین مراد استعمالی)
گاهی مرتکزات عرفی نقش قراین متصل به کلام را ایفا می کنند و باعث می شوند که ظهور کلام بر اساس فهم عرفی منعقد شود؛ نه طبق ظهور لغوی و مدلول لفظی کلام. برای مثال: گرچه بیع لغوی از جهت مصداق وسیع تر از بیع عرفی است ـ چرا که عرف برخی معاملات را که از نظر لغوی بیع است، بیع نمی داند ـ در آیه شریفه (…اَحَلَّ اللهُ البَیعَ…) بیع لغوی مراد نیست؛ بلکه بیع عرفی مقصود است وعرف از این آیه به هیچ وجه امضای بیع لغوی را نمی فهمد و ظهور آن را در امضای بیع عرفی می داند. همچنین مانند بسیاری از الفاظ که در خطابات شرعی وارد شده است برای فهم آنن به عرف عام مراجعه می کنیم و معمولا از آن به عنوان « تبادر منساق به ذهن»، «ظهور عرفی» و « انصراف» یاد می شود؛ مانند انصراف لفظ «دابه» به حیوان چهارپا؛ در حال که لغت برای هر موجود زنده وضع شده است. مرحوم نائینی در این باره می فرماید:
«اشکالی در این نیست که مرجع در مفاهیم الفاظ فقط عرف عام است؛گرچه بر خلاف معنای لغوی آنها باشد؛ چون الفاظ منصرف می شوند به معنایی که نزد اهل محاوره به سبب ارتکاز ذهنی آنان وجود دارد.»
ب) تعیین مراد جدی متکلم
در این نوع دخالت عرف، مرتکزات ومناسبات عرفی در تعیین مراد جدی متکلم، اعم از شارع وغیر شارع تاثیر می گذارند وبه مراد استعمالی کاری ندارند. نظیر اینکه عرف، تکالیف الزامی را از فرد عاجز وناتوان از امتثال منصرف می داند. در اینجا کار عرف قابل قیاس با دلیل منفصلی است که دال بر خروج شخص عاجز وناتوان از دایره شمول احکام الزامی است. پس تخصیص در مراد جدی و در نتیجه عدم مطابقت مراد استعمالی از خطابات الزامی با مراد جدی، به واسطه دخالت عرف و فهم آن حاصل می شود.
همه موارد جمع عرفی که بین دو دلیل متعارض صورت می پذیرد، مانند تخصیص عام با خاص و تقیید مطلق به مقید را، می توان از این قسم شمرد، زیرا قواعد عرفی، بر تکلم و تفاهم حاکم است که این نحو جمع کردن را اقتضا می کند. یعنی سیره و بنای عرفی در مقام محاوره، بر آن تعلق گرفته است که هرگاه به دو کلام این چنینی ـ که ابتداً متعارض به نظر می رسد ـ تکلم کند، یکی را قرینه بر دیگری قرار دهد و چون اصل این است که هر متکلمی هنگام تکلم این قواعد و بنائات عام عرفی را رعایت می کند ، پس ظاهر حال متکلم چنین است که آن کلام(مثلاً خاص)را قرینه ای بر دیگری (عام) قرار می دهد. و بدین سان از این گونه جملات به ظاهر متعارض، دخالت عرف در تعیین مراد جدی آشکار می شود.

ج) تشکیل مدلول التزامی
مواردی وجود دارد که عرف بین مدلول مطابقی کلام و مدلولی دیگر ملازمه عرفی می بیند، پس علاوه بر مدلول مطابقی، مدلول التزامی عرفی را نیز قصد متکلم می داند. مثلا اگر در دلیل شرعی این نکته عنوان شود که چنان چه شراب به سرکه استحاله شود، پاک می شود و دیگر نجس نیست، عرف می فهمد که نجاست ظرف حاوی شراب نیز بر طرف می شود هر چند تطهیر نشده باشد، چون عرفاً میان حکم به طهارت مایع وحکم به طهارت ظرفی حاوی آن است، ملازمه وجود دارد؛ ولی در کلام غیر شارع در مواردی چون اقرارها وصیت ها، بشرط ها، وقف ها و…صرف دارا بودن معنای عرفی لفظ کافی است؛ چه عرف عام و چه خاص باشد.
مرحوم شیخ انصاری، بیش از سی مورد از عرف در مباحث اصولی بهره گرفته است ازجمله :
۱. داوری عرف برای تعیین معنای واژه ها و ترکیبها از جمله «فاسق، رکن، تبین، امکان و مفهوم» و «فاسئلوا اهل الذکر» منظور می گردد.
۲. داوری عرف در صدق عناوین و مفاهیم پذیرفته می شود؛ مثلاً عصیان نزد عرف، بر مخالفت احتمالی صدق نمی کند، مخالفت قطعی بر مخالفت اجمالی نیز صادق است و ضابط صدق محصور و غیر محصور است.
۳. برای تعیین راجح در متعارضین، از قبیل نص و ظاهر و عام و خاص، به عرف رجوع می شود.
۴. تقیید به وسیله عرف انجام می شود. عرف خطاب اجتناب از محرمات را مطلقاً به «مورد ابتلا» مقید می کند؛ زیرا صدور خطاب بدون تعلیق را قبیح می داند.
۵. حجیت ظواهر الفاظ به حکم عرف است.
۶. عرف در تشخیص و بقای موضوع و اذعان به کلیت آن در صدق موضوع، استصحاب عرفی را میزان می داند.
۷. در تشخیص مراد متکلم به عرف رجوع می شود. همچنین اینکه میزان قید در خطاب، به موضوع برمی گردد یا به حکم، منوط به عرف است.
۸. مناط حجیت و عدم حجیت مسامحات عرفیه در باب استصحاب، نظر عرف است.
۹. در اخبار علاجیه و تعارض خبرین، بنای عرف ملاک قرار می گیرد.
۱۰. در دو روایت متعارض، عرف، طرح را روا نمی داند.
مرحوم آخوند خراسانی نیز به عرف التفات داشته است. در نظر وی، قاعده اولی در تعارض خبرین جمع نیست، ولی هرگاه عرف در ترجیح نص یا ظاهر بماند، به حمل ظاهر بر نص یا اظهر جمع انجام می شود. او همچنین وجه تقدم امارات بر استصحاب را ورود قرار داده و توفیق عرفی را در ورود پسندیده است.
د) دلالت عرف
مشهور علمای فقه و اصول عرف و بنای عقلا را دلیلی لبی و مضمون آن را نیز قضیه ای مهمله می-دانند که فاقد صراحت و مورد اخذ به قدر متیقن می¬باشد. اما علمای پیرو مکتب عرف مضمون بنای عقلا را قضیه¬ای طبیعیه می¬دانند که در صورت امضا همچون دلیل لفظی دارای اطلاق عموم خواهد بود. اینان بر این باورند که این امضا بر مفهوم عقلایی نهفته در هر عرف قرار گرفته است که در این صورت عرف از اجمال درآمده و دارای صراحت کافی برای اثبات حکم تکلیفی یا وضعی می¬باشد.
ر) ردع عرف
آن دسته از علمای غیر پیرو مکتب عرف که از باب تقریر، عرف را پذیرفته اند، نوعاً بر این باورند که وجود حتی یک روایت ضعیف برای ردع و ابطال عرفکافی است. در برابر این سخن پیروان مکتب عرف شیعه بر این باورند که عرف در دانش حقوقی به راحتی قادر است با مقررات تفسیری قانون مقابله و آن ها را ساقط می¬نماید. در علم فقه نیزعرف ریشه دار بر بیان ظاهری شرع مقدم می¬باشد و صرف وجود یک یا چند نهی آن هم با بیانی ساده و ضعیف ردع عرف شایع و ریشه دار کافی نیست، بلکه در چنین مواردی حجم ردع باید برابر و متناسب با نیرو و توان عرف بوده و شرع باید به صورتی جدی و با بیانی رسا و تأکید ها و الزامات بسیار مؤکد نفی اعتبار عرف را به مردم تفهیم کند.

اخلاص در اسلام

ـ اخلاص در روایات
در روایات و احادیث ائمه معصومین سلام الله علیهم درباره اخلاص تاکید فراوانی دیده می شود ، زیرا – چنان که گفته شد – مسئله اخلاص بسیار دقیق و ظریف است و قبولی اعمال بستگی به مقدار خلوص انسان دارد و هرچه اخلاص بیشتر و کامل تر باشد عمل ارزشمندتر است. اخلاص یک پدیده تصوری و تخیلی و تحمیلی نیست که با تصور و خیال و یا بازی با الفاظ بتوان آن را ایجاد کرد بلکه یک واقعیت و حقیقت قلبی است که تنها با استمداد از عنایت الهی و ریا منت نفسانی حاصل می شود. چه بسا افرادی که به گمان خود مخلص اند ولی ، درواقع با اخلاص فاصله بسیار دارند وغرق در هدی پرستی وخود پرستی هستند.
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : جبرئیل به من خبر داد که خداوند عزوجل فرموده است :
” اخلاص سری از اسرار من است که آن را در دل بندگانی که دوست شان می دارم به امانت می سپارم. “
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود :
” هرکس که عبادت خالص خودرابه سوی خدا بالابفرستد خدای عزوجل بالاترین مصلحت رابرایش فرومی فرستد “

ازامام هشتم حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام نقل شده است فرمود:
“امیرالمومنین علیه السلام پیوسته می گفت : خوشا به حال کسی که عبادت ودعایش را برای خدا خالص کند ودلش را به آن چه می بیند مشغول ندارد وبه خاطر آن چه گوشش می شنود خدا رافراموش نکند وبرای آن چه به دیگران داده اند وهگین نباشد”
امام صادق علیه السلام درتفسیرآیه شریفه” لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فرمود:
“مقصود خداوند از” أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ” کسی است که صحیح ترعمل می کند نه آن که بیشتر عمل می کند،وعمل صحیح آن است که باخداترسی وصدق نیت همراه باشد.
سپس فرمود: نگهداری عمل {ازآلودگی}.سخت تر ازخود عمل است…).
البته،باید دانست که عقیل اخلاص وتشخیص آن بسیار دشوار ودقیق است وسفردراین وادی ریا منت وکوشش فراوان لازم دارد،چنان که رسول خدا صلی الله وعلیه وآله وسلم فرمود:
” درامت من شرک ازراه رفتن مورچه برسنگ خارا پوشیده تراست.”
احادیثی که درباره اخلاص وارد شده برسه بخش تقسیم می شود:
بخش اول: نشانه های اخلاص
بخش دوم: عوامل واسباب اخلاص
بخش سوم: آثارو فواید اخلاص
آثار اخلاص
برخی آثار ارزندهای که بااخلاص درزندگی انسان مترتب می شود ودرآیات وروایات به آن اشاره شده عبارتنداز:
الف- تقرب به خدا
قال الله تعالی: ” فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا ” :
پس هرکسی امیردارد لقاء پروردگارخویش راباید کرداری شایسته بکند وشریک نگرداند در پرستش پروردگار خویش کسی را دراین زمینه حضرت علی ( علیه السلام ) می فرماید : نزدیک شدن بنده به خدای سبحان به سبب خالص کردن نیت است.
ب – مصونیت از فریب شیطان
انسان ها که اخلاص را کسب می کنند این اخلاص شان باعث می شود که در دام شیطان نیفتد و از فریب او در امان بماند.چنانچه خداوند عالم درقرآن می فرماید : ” قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ “
شیطان گفت : پس در عزت تو سوگند که همگی را از راه به در می آورم مگرآن بندگان خالص تورا”
ج – جلب امداد الهی
این مسلم است که وقتی انسان رفتار ،گفتار و کردار خودش را برای خدا خالص می کند خدا هم در مقابل این برای او امداد می فرستد همین ملور که در روایتی از حضرت فاطمه زهرا (‌س) آمده که می فرمایند : ” کسی که عبادت خالصانه را به سوی خدا بالا بفرستد خداوند بهترین مصلحتش را به سوی او فروخواهد فرستاد .
د – ایستادگی درمقابل وسوسه های خطرناک
این اخلاص است که وقتی انسان درزندگی به وسوسه های خطرناک شیطان مبتلا میشود،می تواند همانند سپری حافظ انسان باشد و حمایت الهی را متوجه انسان سازد وواقعا اگراین حمایت الهی نباشد محال است که انسان بتواند خودش را این مهلکه نجات بدهد.خداوند درمورد حضرت یوسف (علیه السلام)می فرماید :"این چنین کردیم تا بدی وخوبی را از او دورسازیم ،چراکه اوازبندگان مخلص مابود.”
ه – دورشدن غم و اندوه
انسان هایی که مخلص هستند درزندگی هیچ چیز بیم واندوه ندارند،چون یقین دارند که هیچ چیز دراین عالم موثرنیست جز خداوند سبحان . لذا حزن واندوهی دراین ها راه پیدا نمی کند.
چنان چه خداوند عالم درتوصیف و تمجید مخلصین می فرماید : ” أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ:
همانا دوستان خدا نیست برایشان بیمی ونداند وهی.”

و ـ بدست آوردن بصیرت وحکمت
دراین رابطه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند: ” مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اَللَّهُ يَنَابِيعَ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ ، هیچ بنده ای برای خدا اخلاص نورزیده ،مگراینکه چشمه های حکمت از قلب او برزبانش جاری گردید”
همچنین حضرت علی (علیه السلام ) می فرمایند : ” عِند تَحَقُّقِ الإخْلاصِ تَسْتَنيرُ البَصائرُ ،هنگام محقق شدن اخلاص دیدگاه ها نورانی می شوند .”
ی – آزادی و رها شدن از بند قیود
امیرالمومنین علی (علیه السلام) دراین رابطه می فرمایند : ” بالإخْلاصِ یکون الخلاص ، به وسیله اخلاص از اسارت و بندگی ( جزخدا) آزادخواهی شد.

فواید اخلاص
الف)بصیرت ونورامنیت دل :رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
” ما اَخلَصَ عَبدٌ لِلّهِ اَربَعينَ صَباحاً إلّا جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ: “1
هیچ بنده ای چهل روزمتوالی قدم دروادی اخلاص ننهاد جزآنکه چشمه های حکمت ومعرفت ازقلبش برزبان اوجاری می شود.
ب)حکمت ومعرفت :حکمت ومعرفت نیزیکی دیگر ازآثاروفوایداخلاص است که این مطلب ازروایت فوق به خوبی استفاده می شود.

منابع
1- نقمله های آغاز در اخلاق عملی – تالیف آیت الله محمدرضامهدوی کنی
2- اخلاق اسلامی – نویسنده : هئیت محمدامین(ترجمه سیدصادق شفائی زاده)
3- ترجمه کتاب الاخلاق ( اخلاق) – تالیف : مرحوم سید عبدالله بشر – مترجم محمد رضا جباران
4- بحارالانوار چاپ بیروت ج 67
5- بحارالانوار چاپ بیروت ج 82
6- فهرست موضوعی عزر

شهادت در اسلام

اسلام از دیگر ادیان توحیدی است که مفهوم شهید و شهادت نزد این دین معنای خاص دارد. شهید کلمه ای عربی است که از ریشه « شهید » گرفته شده و به معنای شاهد و حاضر بودن و گواهی دادن است . در سنت و دین اسلامی شهید کسی است که در راه خداوند و اشاعه اسلام و دفاع از مرزهای اسلامی می جنگد در فقه اسلامی نیز در مورد شهید آمده است . هنگامی که فردی در میدان جنگ و قبل از اتمام آن در کنار پیامبر (ص)
و ائمه معصومین جنگیده باشد و کشته شود و به شهادت رسیده است.
شهادت در دین اسلام آنچنان مقام رفیعی دارد که نه تنها در قرآن آیات زیادی درباره شهدا وجود دارد که روایات و احادیث بسیاری نیز در این مورد به چشم می خورد، از آن جمله از رسول اکرم (ص) می فرمایند: هر کسی در راه خدا از خانه اش خارج شود ، بمیرد یا کشته شود شهید محسوب می شود.
شاخص های شهادت
از مجموع اشارات قرآن و احادیث نبوی می توان شاخص های شهادت را در موارد زیر خلاصه کرد:
1ـ1 ایمان
ایمان به وحدانیت خداوند و اقدار به رسالت رسول اکرم (ص) از شروط اصلی در تعین مصادیق شهید و شهدا است. ایمان مراتبی دارد که اولین مرتبت آن اقدار زبانی است و اعلی مرتبۀ آن ، باور قلبی و التزام به عمل است. متکلمین در این زمینه نظرات متفاوتی دارند. امّا آنچه در کلام شیعه مطرح شده ، این است که همان ادنی مرتبۀ ایمان ـ اقرار زبانی ـ که به منزلۀ پذیرش دین مبین اسلام می باشد ، کفایت می کند .
2ـ1 نیت
یکی از مهمترین شاخص ها در شهید شناختن افراد ، نیت است . در فقه اسلامی « نیت » از شروط اصلی و از ارکان تمامی عبادات و اعمال به شمار می رود و توجه به آن در شهادت افراد از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. به نظر می رسد که مهمترین عامل در تعریف « شهید » دخالت انگیزه های الهی است . اگر نیت فرد چیزی غیر از جهاد در راه خدا و اعتلای کلمۀ توحید باشد و اگر هدف غیر الهی برپایه های چون نفسانیت ، اصالت دادن به موجبات فساد و در نتیجه انحراف از مسیر اصلی را فراهم خواهد کرد. چنین فردی ، حتی اگر در رکاب رسول اکرم (ص) کشته شود ، از آنجا که نیت مقوله ای درونی و فردی است ، شناخت آن جز برای معصومین و اولیاء الهی ممکن نمی یاشد . بدیهی است شواهد و قرائن خارجی و یا نحوۀ عمل و گفتار فردی می تواند زمینه ساز ظهور نیات او باشد ، امّا قضاوت در این باب نیازمند دقت ها و احتیاط هایی است و در واقع از ظرافت هایی برخوردار است که تنها مجتهدان آگاه ، بصیر و متقی از عهدۀ آن بر می آیند.
3ـ1 اطاعت از رهبری الهی
از آنجا که دین اسلام بر مبنای نظم فردی و اجتماعی پایه گذاری شده در جنگ ها و حرکت های نظامی که ضرورت پایبندی به نظم تشکیلاتی و سازمانی افزایش می یابد اطاعت از رهبری یکی از شرایط مهم به شمار می رود . چنان که پیامبر اکرم (ص) در برابر سؤال اصحاب از شهادت مردی اشجعی ف که پس از فرمان رسول الله (ص) مبنی بر منع حمله به قلعۀ ناعم در جنگ خیبر اقدام به مقابله کرده و کشته شده بود ، صراحتا فرمودند : جارچی جار بزند که هر کس از فرمان سرپیچی کند بهشت بر او روا نخواهد بود.
به طور کلی هر اقدام خود سرانه با هر انگیزه و نیتی نمی تواند زمینه ساز « شهادت » باشد. بنابراین با عنایت و توجه به این عوامل و شرایط می توان « شهید » را چنین تعریف کرد : « هر صاحب ایمانی که با انگیزۀ اقامه عدل و قسط و با نیت خالص (غیر آلوده به مطامع نفسانی ) و در راستای اطاعت ازخداوند ، رسول خدا و یا رهبری عادل الهی اقدام کند ، چه بمیرد و چه کشته شود « شهید » محسوب می شود.
4ـ1 دین داری
از دیگر شاخص های شهادت دین محوری است و آن از یک سو عبارت است از آزاد و رها بودن از همه ی قیود و تعلقات زمینی و مادی و ترک بندگی و اطاعت طواغیت و از سوی دیگر عشق و دلبستگی شدید به خالق هستی بخش و به همۀ آموزه ها و تعالیم الهی و آسمانی است. آن هایی که در پرتو دین داری و عمل به احکام الهی و در راه صیانت از اعتقاد و ارزش های والای دین حاضرند از همه چیز خود از مال و جان و ناموس و همه دارایی شان خالصانه بگذرند ، هم اینان به امر الهی و در سایه ی دین محوری در برابر ظلم و ستم طاغوت ها می ایستند و از حق خود حتی به قدر یک وجب خاک میهن اسلامی و خون به ناحق ریخته ی مسلمانی نمی گذرند و جانفشانی و ایثارگری در این راه را نیز فوز عظیم می دانند.
5ـ1 محبت به خدا
از شاخص های اصلی دیگری که فرهنگ ایثار و شهادت را در جامعه ماندگار می کند بحث محبّت به خداوند است. محبّت از ریشه ی حُب به معنای کشش شدید ، دوست داشتن و مودت است. محبّت خالص ، همان چیزی که اولیای الهی از خداوند می خواهند. وقتی به بازنشست ، همۀ ذهن و فکر انسان متوجه خداخواهد شد مشاهدۀ تجلیات و جلال و جبروت الهی دارای لذتی بی نهایت است که با هیچ چیزی قابل قیاس نیست.
6ـ1 استغفار
از شاخص های دیگری که در شکل گیری و تداوم فرهنگ ناب ایثار و شهادت در جامعه نقش اساسی دارد شاخص استغفار و طلب توبه از درگاه خداوند است انسانی که در قبال گناه خود از خدا طلب بخشش می کند یعنی در صدد است که خودش را اصلاح کند و هر لحظه بر نفس خود توجه و مراقبت دارد و قتی چنین صحنه ای در زندگی انسان حاکم باشد رابطۀ خود را با خدا خوب و اصلاح می کند و در طول این مسیر سعی بر این می کند که در قبال مردم نیز به اصلاح رفتار خویش بپردازد و اینجاست که ریشه های فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه شکل می گیرد.
7ـ1 به طور خلاصه می توان شاخص های دیگر را نیز نام برد:
1ـ رسیدن به تکامل و جاودانگی ، 2ـ معامله سودمند با خداوند ( تقدیم جان در برابر بهشت )
3ـ اطاعت از خدا و رسول و اولی الامر ، 4ـ کمک به مستضعفین و برپایی عدالت و آزادی و رفع ظلم و فتنه، 5ـ رسیدن به مقام والای شهادت که بالاترین نیکوئیهاست ، 6ـ پالایش روح و آمرزش گناهان و نظر به وجه الله و پیوستن به لقاءالله و تقرب الی الله ، 7ـ امر به معروف و نهی از منکر و احیاء و اشاعه سنت های الهی و قبول در امتحان الهی و ذلت ناپذیری و ایثار در راه ارزشهای متعالی .
8ـ الگو سازی برای جامعه از طریق حماسه آفرینی و تحریک عواطف و احساسات برای ترویج حق طلبی و انجام مسئولیت اجتماعی و حساسیت در مقابل سرنوشت جامعه.
9ـ تزریق خون تازه به پیکر اجتماع و تقویت روحیه انقلابی در آحاد مردم .
10ـ انتخاب بهترین و هنرمند ترین و زیباترین نوع مردن.
11ـ حضور در صحنه جهاد فی سبیل الله که بستر شهادت است و ادای تکلیف.
12ـ سیر و سلوک معنوی و طی طریق در آخرین و والاترین مراحل عرفانی و فنای فی الله و اثبات عشق حقیقی به معشوق.

کبر وتاثیرش در طلبگی

کبر وغرور از جمله صفات رذیلی است که باعث می گردد طلبه یا دانشجو به مراتب عالیه علمی برسد زیرا کبر و غرور نمی گذارد به راحتی درس بخوانی یا پای درس هر استادی بروی. اگر کسی کبر وغرور داشته باشد چه بسا استادی را می بیند که بسیار مسلط است ولی چون مثلا هم سن اوست یا کم سن تر از اوست خود ار از استفاده های علمی به دلیل کبر وغرور محروم می سازد یا به دلیل مقام و شهرتی که دارد حاضر نیست از اساتید جوان که مثلا گمنام هستند ولی مدرس قوی وخوش ذوق ومسلطی هستند استفاده کند وممکن است به خاطر همین غرور و کبری که در وجود اوست نزد استاد پیری برود که سابقه تدریس زیادی دارد ولی ممکن است مانند آن استاد جوان و خوش ذوق نباشد چه بسا خودش هم به این مطالب پی ببرد ولی کبر به او اجازه این کار را ندهد این غرور علمی است.
حضرت آیت الله مجتهدی می فرماید: یکی از علماء که من می شناختم به یک بیماری مبتلا شد که در اثر همین عارضه تمام علم و دانش را فراموشش شد غرض اینکه به چند مغرور مشو.

1 3