ب) آشنایی امام صادق با علوم مختلف از منظر خاورشناسان
امام جعفر صادق علیهالسلام (82 ـ 148 ه.ق) در شرايطی دشوار، با همت فراوان به احيا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظيمی بهوجود آورد، این معنا نه تنها مورد قبول دانشمندان شیعه وسنی بوده بلکه بسیاری از دانشمندان بزرگ جهان از شرق تا غرب در برابر عظمت علمی آن حضرت سر تعظیم فرود می آوردند و برتری علمی او را می ستایند.آنان در نوشته های خود امام صادق را مسلط به علوم مختلف معرفی می کنندعلومی که حتی در آن زمان هیچ کس نتوانسته بود درستی آنرا ثابت کند، بعضی از این علوم عبارتند از:
1 ـ اندیشه های عرفانی
در تحقیقات مرکز استراسبورک خاورشناسان در مورد عرفان امام صادق نوشته اند: چند تن از عارفان و مورخین اسلامی می گویند که جعفر صادق(ع) در محضر درس پدرش محمد باقر(ع) عرفان هم تحصیل کرده است. شیخ عطار نوسنده کتاب (تذکرة الاولیاء) از این دسته است در صورتی که عرفان، در قرن اول هجری وجود نداشته است و اگر موجود بوده باری بشکل مکتب در نیامده بود. شاید اندیشه های عرفانی در آن قرن موجود بوده وبعضی از متفکرین اسلامی آن را به زبان می آورده اند، اما در قرن اول هیچ مکتب عرفانی وجود نداشته که در آن، یک نوع به خصوص از عرفان مورد بحث قرار گیرد، عرفان از قرن دوم هجری بوجود آمد یا اینکهدر آن قرن دارای مکتب شد و قبل از آن مکتب نداشته است. تذکرة الاولیاء یکی از کتب مشهور و در نظر بعضی از فضلا از کتب معتبر دنیای اسلامی است اما در آن خبرهایی نقل شده کهنادرست بودن آن، قابل تردید نیست ویکی از آن اخبار، این است که بایزید بسطامی عارف معروف مدتی در محضر جعفر صادق(ع) بسر می برده و شاگرد او بوده است وعرفان را از وی می آموخته است.
خاورشناسان می گویند: جعفر صادق (ع) که اولین دانشمند واقعی فیزیکی وشیمیایی در دنیای اسلامی بوده، بقاعده، نبایستی علاقه به عرفان داشته باشد ولی طوری علاقمند به عرفان بوده که زمخشری دانشمند معروف در کتابش مشهورش «ربیع الابرار» بعد از یک تجلیل فوق العاده از پایه علمی جعفر صادق او را پیشقدم عرفان می داند. به هر حال، عده ای از مورخین و عرفای اسلامی عقیده دارند که جعفر صادق(ع) اولین عارف یا جزء اولین عرفای جهان اسلام بوده است. آنان همچنین می گویند: «وجود عرفان، در دروس جعفر صادق(ع) قیافه معنوی اورا در نظر ما جالب توجه می کند و نشان می دهد که ذوق جعفر صادق تجلی های گوناگون داشته است.»
2) تاریخ
محققین استرابورگ اذعان می دارند: جعفر صادق (ع) در اسلام اولین کسی است که روایات تاریخی را با دیده انتقاد نگریست و نشان داد که روایات تاریخی را نباید بدون تعمق ونقد پذیرفت وهم او بود که در نوشتن تاریخ استاد و مربی(ابن جریر طبری) شد وسبب گردید که وقتی ابن جریر طبری برای نوشتن تاریخ قلم به دست گرفت دانست که باید چیزهایی را بنویسد که عقل بپذیرد و از (ذکر افسانه هایی که شنیدن آن عوام را میخواباند) خود داری نماید، قبل از جعفر صادق(ع) در شرق میانه تاریخ چیزی بود که قسمت هایی از آن افسانه بشمار می آید برای این که آنهایی که تاریخ را می شنیدند یا می خواندند افسانه های آن را هم می پذیرفتند، جعفر صادق(ع) برای هیچ یک از کتابهایی که توأم با افسانه به نظر می رسید قائل به ارزش تاریخی نبود ومی گفت که افسانه، گمراه کننده است و نباید در تاریخ راه یابد بنابراین ایشان در اسلام مبادرت به اولین نقد در تاریخ کرد وبنا بر گفته(ابن ابی الحدید) عنوان تاریخ را هم برای آن چه دراسلام به اسم تاریخ و در زبان فرانسوی به اسم (هیستوار) می خوانند، وضع کرد.
3 ـ فقه وحدیث
دونالدسن میگوید:پیشوایی که از همه بیشتر از او در فقه و حدیث روایت میکنند،امام صادق علیه السّلام است.شهرستانی امام صادق علیه السّلام را بسیار تمجید کرده و گفته:"وی در دین،علم گسترده و در حکمت دانش تام و تمام و در دنیا زهدی سرشار و از شهوات تقوای کامل داشت.هنگامی که در مدینه بود به شیعیان و دوستداران خود اسرار علوم را افاضه کرد و سپس وارد عراق گردید و مدتی در آن اقامت گزید اما بر سر پیشوایی و خلافت با کسی به جدال نپرداخت.به حدی دردریای معرفت غوطهور بود که به ساحل چشمداشتی نداشت.کسی که به قله حقیقت صعود کرده باشد ترسی از فرود آمدن ندارداز سقوط ایمن است.
هاجسن میگوید:بیشتر شیعیان امام جعفر علیه السّلام را یکی از بزرگترین امامان و معلم تمام عیار فقه میدانند.شیعیان اثنی عشری،زمانی که به مذهب خود اشاره میکنند،آن را مذهب جعفری مینامند.گفتههای پرشماری در تعریف و توضیح آموزههای شیعه علاوه بر ادعیه و موعظه به امام جعفر نسبت داده شده است.هم اهل تسنن و هم شیعیان،کتابهای بسیاری به او نسبت دادهاند-که احتمالا هیچیک از این نسبتها درست نیست.موضوع این کتابها عبارتاند از کهانت،سحر و جادو،وکیمیاگری که معروفترین آنها مسئله مرموز جفر یعنی پیشگویی آینده است.امام جعفر علیه السّلاماستاد اصلی جابر بن حیان شیمیدان محسوب میشود(که در واقع امام را به منزله یک معلم دینی محترم میشود).به خصوص در میان شیعیان،آنچنان گفتههای فراوانی در تمام جنبههای مسائل بحثانگیز،به او نسبت داده شده که چنین روایاتی برای تعیین نظرات واقعی او در خصوص یک مسئله تقریبا بیفایده است.
4ـ علم نجوم
محققان استراسبورگ معتقدند در مباحث علمی گذشته مبحثی وجود ندارد که جعفر صادق (ع) راجع به آن اظهار نظر نکرده باشد آنها نظریه های او را دلیل بر نبوغ علمی وی می دانند و سخن امام راجع به نور ستارگان را این گونه بیان می کنند : «در بین ستارگانی که در شب در آسمان می بینیم ستارگانی آن قدر نورانی می باشندکه خورشید در قبال آنها تقریبا بی نور است.» اطلاعات محدود بشر راجع به کواکب مانع از این بود که در زمان جعفر صادق(ع) وبعد از او ـ تا این اواخر ـ به واقعیت این گفته پی ببرند و فکر می کردند آنچه جعفر صادق(ع) راجع به نور بعضی ستارگان گفته دور از عقل وقابل قبول نیست و محال است این نقطه های کوچک و نورانی که موسوم به ستاره است آن قدر پر نور باشد که خورشید در قبال آنها بی نور جلوه کند.
امروزه که دوازده قرن و نیم از زمان امام جعفر صادق (ع) می گذرد ثابت شده است که آنچه آن مرد بزرگ گفت صحت دارد ودر جهان ستارگانی است که خورشید ما در قبال آنها یک ستاره خاموش به شمار می آید.
هالیستر گفته:در منابع شیعه امام جعفر علیه السّلام را عالم به علم نامحدود میخوانند. روایت شده که چند تن از امامان دیگر نیز از نجوم و کیمیا و خوارق عادت یا نوعیعلم غیب که گاه با معجزات ارتباط داشت،اطلاع داشتند ولی امام جعفر علیه السّلام سرآمد همه آنها و استاد همه این فنون بود.
یکی از علوممتعدد امام صادق علیه السّلام،دانش فضا و علم هیائت بود. آن حضرت نظرات متعددی در این دانش ابراز فرمود از جمله:1 ـ یکی از مهمترین اشکالات وقتی ابراز شد که«محمد بن قتی»از مصر کرهای به هدیه آورد که صورتهای فلکی ستارگان و مدار سیّارات بر سطح آن ترسیم شده بود،وی وقتی حرکات افلاک و سیّارات را براساس هیأت بطلیموس توجیه میکرد گفت:خورشید دو حرکت دارد،یکی اینکه در هر 24 ساعت یک دور گرد کرهزمین میچرخد،و ما هر روز این حرکت چرخشی را میبینیم،و در همین سال یک دور در منطقه البروج در چرخ(فلک)چهارم [فاصله شعاعی یکصد و پنجاه کیلو متری زمین]گردش دارد،امام صادق علیه السّلام فرمود:چنین چیزی شدنی نیست و این دو حرکت امکان اجتماع در یک زمان در دو جا[گرد زمین و در منطقة البروج]را نخواهند داشت. اشکال امام علیه السّلام بسیار قوی است و هیأت بطلیموس که زمین را ساکن میدانست،بر آن پاسخی نداشت. پاسخ را باید در گردش وضعی زمین برپایه هیأت جدید(مدل خورشید مرکزی) جستجو کرد در این مدل زمین ساکن نیست،حرکت وضعی دارد و هر 24 ساعت یک دورکامل به دور خود در چرخش است،از این مقدار ساعاتی را در برابر خورشید،به عنوان روز،سپری میکند و ساعاتی را پشت به خورشید به عنوان شب به چرخش خود ادامه میدهد.
گروهی از دانشمندان غرب برپایه اشکالی که امام صادق علیه السّلام به هیأت بطلیموسی داشت،چنین استنباط کردهاند که اگر زمین چرخش وضعی نداشته باشد،باید سیّارات، خورشید،و بلکه همه ثوابت در هر شبانه روز یک دور کامل گرد زمین گردش کنند،حال آنکه قوانین،حرکت چنین گردشی را محال میشمرد،به ویژه ستارگان دور دست که خطوط شعاعی آنها از فاصلهء میلیونها سال نوری حکایت دارند،چگونه ممکن است در هر 24 ساعت یک دور کامل در مدار خودشان بر گرد زمین گردش داشته باشند؟
5 ـ علم فیزیک و شیمی
یکی دیگر از نظریه های قابل توجه امام جعفر صادق (ع) مربوط به حرکت اشیاء می باشد. ایشان فرموده: هرچه هست حرکت دارد وحتی جمادات دارای حرکت هستند اگرچه چشم ما حرکات آنها را نمی بیند، چیزی نمی توان یافت که حرکت نداشته باشد. این گفته که در دوره جعفر صادق(ع) غیر قابل قبول جلوه میکرد امروز حقیقتی است غیر قابل تردید، در جهان جسمی وجود ندارد که حرکت نداشته باشد. جعفر صادق(ع) در دوازده قرن ونیم قبل این حقیقت را بر زبان آورد و گفت: اگر لحظه ای حرکت متوقف شود انسان می میرد.
محققین استراسبورک درتحقیقاتشان به این نکته اشاره کرده و می گویند:«در محضر درس جعفر صادق(ع)برای ادراک قوانین علوم, تجربه هم به کار می رفت وطبیعی است که نباید فکر کنیم که در محضر درس آن دانشمند بزرگ آزمایشگاهی مانند آزمایشگاههای بزرگ امروزی وجود داشته و در آنجا قوانین فیزیکی وشیمیایی را مورد آزمایش قرار می دادند. آزمایشگاه محضر درس امام صادق(ع) متناسب با زمان بوده و ثابت شده که آن دانشمند بزرگ، در علوم فقط به تئوری اکتفا نمی کرده وتا آنجا که امکان داشته، تئوری را به محک تجربه در آورده است.»
به عنوان نمونه جعفر صادق (ع) متوجه شده بود که هوا یک عنصر نیست وپی بردن به این موضوع بدون تجربه بعید به نظر می رسد. برای شیعیان هیچ یک از علوم جعفر صادق(ع)، غرابت ندارد. برای این که شیعیان، وی را امام می دانند وعقیده دارند که او با علم امامت همه چیز را می دانست و بر همین قیاس هیچ یک از معجزات جعفر صادق (ع) در نظر آنها غرابت ندارد و تمام معجزاتی که در کتب مورخین شیعه به وی نسبت داده اندبدون احتجاج می پذیرند ولی مورخ بی طرف برای هر مورد علمی یا اعجاز احتجاج می کندونمی تواند بدون برهان بپذیرد. این مورخ وقتی می شنود که جعفر صادق (ع) گفته است هوا یک عنصر بسیط نیست بلکه از چند قسمت به وجود آمده می خواهد بفهمد که چگونه وی به این موضوع پی برده بود.
از امام جعفر صادق (ع)، رسالهای در علم کیمیا(شیمی) با عنوان «رساله فی علمالصناعه والحجرالمکرم» باقی مانده که دکتر «روسکا» آنرا به زبان آلمانی ترجمه و در سال 1924 آن را با عنوان «جعفر صادق امام شیعیان، کیمیاگر عربی» در «هایدبرگ» بهچاپ رسانده است.
4) کاربرد عرف در کشف حکم شرعی کلی
درمواردی که نـصّ شـرعی موجود نیست و حکم شرعی از عـرف کـشف میشود مـثل اسـتصناع و عـقد فضولی البته این کشف در صورتی مـعتبر اسـت که ثابت شود عرف از عرفهای عامی است که به زمان و مکان خـاصی مـربوط نمیشود.تا با این عدم مـحدودیّت زمانی و مکانی بتوانیم بـا آن بـه عصر معصوم (ع) برسیم و تقریر مـعصوم(ع) را دارا بـاشیم و عرف مذکور سنّت تقریری شود. سیره متشرّعه و نیز بنای عقلا از جمله این مـوارد اسـت.
گاه عرف جهت استدلال بر کبرای حکم شرعی به به کار برده می شود. یعنی در واقع طریق بر استدلال بر یک حکم شرعی کلی واقع می شود. شهید صدراز این مطلب به عنوان «سیره عقلایی» یاد می کند.
حضرت امام خمینی(ره) در کتاب بیع تقریر فرموده است:
«یدل علی صحتها (معاطاه) السیره المستمره العقلائیه من لدن تحقق التمدن و الاحتیاج الی المبادلات الی زماننا کما هو واضح؛ دلیل بر صحت معاطات سیره دائمی عقلایی است که از زمان ظهور مدنیت و نیازمندی به ارتباطات و تعامل تا عصر حاضر برقرار بوده است.»
کشف مناط احکام و ظهورات و مرادات در متن خطاب هم، در بسیاری از مواضع، منوط به ظهور عرفی است. از جمله این ظهورات نقش عرف در بررسی وسائط خفیه در باب استصحاب است. حضرت امام خمینی(ره) در فصل «حول الوسائط الخفیه» فرموده است:
« مقصود از واسطه خفی این است که عرف حتی با دید تیزبین واسطه مخفی را در ترتب حکم در نظر نمی گیرد. در نزد عرف، حکم استصحابی واسطه ندارد و این دید عقلی است که در واقع با دلیل، اثر را بر واسطه بار می کند؛ هر چند در عرف بر صاحب واسطه حمل می شود.»
ایشان نظر عرف درباره عدم لحاظ واسطه خفی برای مستصحب را بر دقت علمی و برهانی مقدم می دارد.
5) کاربرد عرف در فهم ظهورات
عرف نقش مهمی در تبیین ظهور دلیل از میان معانی مناسب و ارتکازی مرتبط با فهم نـص دارد و بـه منزله قرینه لبی متصل به کلام است و کسی که عهده دار به دست آوردن معانی ظاهری ادله است باید دارای ذوق عرفی سالم باشد تا بتواند بـر دلالت نـصوص دست یابد؛ به گونه ای کـه از پیچیدگی های فلسفی که عموم مردم(مخاطبان احکام شرعی) با آن آشنا نیستند، به دور باشد. البته ما بر این باوریم که در قرآن و سنت، معانی دقـیقی وجـود دارد که جز کسانی کـه مـدارج عالی علم ومعرفت را پیموده اند به آنها دست نمی یابند، ولی آیات و روایات مربوط به احکام شرعی به این درجه از دقت نیستند؛ چون این دسته از آیات و روایات با الفاظی ساده و در قـالب هـای عرفی برای آشنایی توده مردم بیان شده اند.
حجیت دلالت عرفی نیازمند دلیل نیست؛ زیرا داخل در کبرای حجیت ظهوراست. اما حجیت ظهور با تنقیح موضوع از این جهت اختلاف دارد که حجیت ظـهور، نـیازمند همزمانی بـا عصر معصوم(ع) است؛ چون ظهوری حجت است که امام آن را از کلام خود اراده کرده باشد و اگر شک در مـطابقت داشته باشیم، اصل،عدم ظهور نوعی برای کلام است.
باید ایـن نـکته را یـادآوری کرد که تنقیح ظهوری دو قسم است:
الف: تنقیح ظهوری حکمی؛ مثلا بـه نـظر عـرف، ادله برائت از موارد علم اجمالی انصراف دارد و شامل آنها نمی شود، و به شبهات بدوی اختصاص دارد.
ب: تنقیح ظـهوری موضوعی؛ مانند الغای خصوصیت از خون بینی یا لباس درسخن سؤال کننده از امام(ع): «اصـاب ثوبی دم رعاف»(لباسم بـه خـون بینی ام آلوده شده است)؛ زیرا عرف برای خون بینی یا لباس خصوصیتی نمی بیند، بلکه حکم موجود در روایت را شامل مطلق خون و بدن می داند.
تفاوت میان تنقیح موضوعی صرف با تنقیح موضوعی دلالی در این است که در تنقیح موضوعی صرف، عرف بدون کمک از دلیل لفظ ی خارجی به احراز موضوع می پردازد؛ مثل نفقه دادن به همسر به مقدار متعارف که با مراجعه به عرف مـقصود از آن تـعیین می گردد، زیرا عرف به تنهایی و بدون نیاز به دلالت دلیل و قراین همراه آن، به تعیین مقدار نفقه متعارف می پردازد، بر خلاف تنقیح موضوعی دلالی که عرف به کمک دلالت دلیل و قـراین مـوجود در آن، به احرازموضوع می پردازد، مانند مثال به لباس و خون بینی که توضیح آن گذشت.
خلاصه عرف در تعیین ادله لفظی، ایفای نقش کرده است و مناسبات عرفی و ارتکازات اجتماعی خود را اعمال می کند ولی محل، مورد و نحوه دخالت دادن این ارتکازات، یکسان نیست، در این جا می توان به برخی از اقسام آن اشاره کرد.
أ) بر طرف کردن ظهور لغوی(تعیین مراد استعمالی)
گاهی مرتکزات عرفی نقش قراین متصل به کلام را ایفا می کنند و باعث می شوند که ظهور کلام بر اساس فهم عرفی منعقد شود؛ نه طبق ظهور لغوی و مدلول لفظی کلام. برای مثال: گرچه بیع لغوی از جهت مصداق وسیع تر از بیع عرفی است ـ چرا که عرف برخی معاملات را که از نظر لغوی بیع است، بیع نمی داند ـ در آیه شریفه (…اَحَلَّ اللهُ البَیعَ…) بیع لغوی مراد نیست؛ بلکه بیع عرفی مقصود است وعرف از این آیه به هیچ وجه امضای بیع لغوی را نمی فهمد و ظهور آن را در امضای بیع عرفی می داند. همچنین مانند بسیاری از الفاظ که در خطابات شرعی وارد شده است برای فهم آنن به عرف عام مراجعه می کنیم و معمولا از آن به عنوان « تبادر منساق به ذهن»، «ظهور عرفی» و « انصراف» یاد می شود؛ مانند انصراف لفظ «دابه» به حیوان چهارپا؛ در حال که لغت برای هر موجود زنده وضع شده است. مرحوم نائینی در این باره می فرماید:
«اشکالی در این نیست که مرجع در مفاهیم الفاظ فقط عرف عام است؛گرچه بر خلاف معنای لغوی آنها باشد؛ چون الفاظ منصرف می شوند به معنایی که نزد اهل محاوره به سبب ارتکاز ذهنی آنان وجود دارد.»
ب) تعیین مراد جدی متکلم
در این نوع دخالت عرف، مرتکزات ومناسبات عرفی در تعیین مراد جدی متکلم، اعم از شارع وغیر شارع تاثیر می گذارند وبه مراد استعمالی کاری ندارند. نظیر اینکه عرف، تکالیف الزامی را از فرد عاجز وناتوان از امتثال منصرف می داند. در اینجا کار عرف قابل قیاس با دلیل منفصلی است که دال بر خروج شخص عاجز وناتوان از دایره شمول احکام الزامی است. پس تخصیص در مراد جدی و در نتیجه عدم مطابقت مراد استعمالی از خطابات الزامی با مراد جدی، به واسطه دخالت عرف و فهم آن حاصل می شود.
همه موارد جمع عرفی که بین دو دلیل متعارض صورت می پذیرد، مانند تخصیص عام با خاص و تقیید مطلق به مقید را، می توان از این قسم شمرد، زیرا قواعد عرفی، بر تکلم و تفاهم حاکم است که این نحو جمع کردن را اقتضا می کند. یعنی سیره و بنای عرفی در مقام محاوره، بر آن تعلق گرفته است که هرگاه به دو کلام این چنینی ـ که ابتداً متعارض به نظر می رسد ـ تکلم کند، یکی را قرینه بر دیگری قرار دهد و چون اصل این است که هر متکلمی هنگام تکلم این قواعد و بنائات عام عرفی را رعایت می کند ، پس ظاهر حال متکلم چنین است که آن کلام(مثلاً خاص)را قرینه ای بر دیگری (عام) قرار می دهد. و بدین سان از این گونه جملات به ظاهر متعارض، دخالت عرف در تعیین مراد جدی آشکار می شود.
ج) تشکیل مدلول التزامی
مواردی وجود دارد که عرف بین مدلول مطابقی کلام و مدلولی دیگر ملازمه عرفی می بیند، پس علاوه بر مدلول مطابقی، مدلول التزامی عرفی را نیز قصد متکلم می داند. مثلا اگر در دلیل شرعی این نکته عنوان شود که چنان چه شراب به سرکه استحاله شود، پاک می شود و دیگر نجس نیست، عرف می فهمد که نجاست ظرف حاوی شراب نیز بر طرف می شود هر چند تطهیر نشده باشد، چون عرفاً میان حکم به طهارت مایع وحکم به طهارت ظرفی حاوی آن است، ملازمه وجود دارد؛ ولی در کلام غیر شارع در مواردی چون اقرارها وصیت ها، بشرط ها، وقف ها و…صرف دارا بودن معنای عرفی لفظ کافی است؛ چه عرف عام و چه خاص باشد.
مرحوم شیخ انصاری، بیش از سی مورد از عرف در مباحث اصولی بهره گرفته است ازجمله :
۱. داوری عرف برای تعیین معنای واژه ها و ترکیبها از جمله «فاسق، رکن، تبین، امکان و مفهوم» و «فاسئلوا اهل الذکر» منظور می گردد.
۲. داوری عرف در صدق عناوین و مفاهیم پذیرفته می شود؛ مثلاً عصیان نزد عرف، بر مخالفت احتمالی صدق نمی کند، مخالفت قطعی بر مخالفت اجمالی نیز صادق است و ضابط صدق محصور و غیر محصور است.
۳. برای تعیین راجح در متعارضین، از قبیل نص و ظاهر و عام و خاص، به عرف رجوع می شود.
۴. تقیید به وسیله عرف انجام می شود. عرف خطاب اجتناب از محرمات را مطلقاً به «مورد ابتلا» مقید می کند؛ زیرا صدور خطاب بدون تعلیق را قبیح می داند.
۵. حجیت ظواهر الفاظ به حکم عرف است.
۶. عرف در تشخیص و بقای موضوع و اذعان به کلیت آن در صدق موضوع، استصحاب عرفی را میزان می داند.
۷. در تشخیص مراد متکلم به عرف رجوع می شود. همچنین اینکه میزان قید در خطاب، به موضوع برمی گردد یا به حکم، منوط به عرف است.
۸. مناط حجیت و عدم حجیت مسامحات عرفیه در باب استصحاب، نظر عرف است.
۹. در اخبار علاجیه و تعارض خبرین، بنای عرف ملاک قرار می گیرد.
۱۰. در دو روایت متعارض، عرف، طرح را روا نمی داند.
مرحوم آخوند خراسانی نیز به عرف التفات داشته است. در نظر وی، قاعده اولی در تعارض خبرین جمع نیست، ولی هرگاه عرف در ترجیح نص یا ظاهر بماند، به حمل ظاهر بر نص یا اظهر جمع انجام می شود. او همچنین وجه تقدم امارات بر استصحاب را ورود قرار داده و توفیق عرفی را در ورود پسندیده است.
د) دلالت عرف
مشهور علمای فقه و اصول عرف و بنای عقلا را دلیلی لبی و مضمون آن را نیز قضیه ای مهمله می-دانند که فاقد صراحت و مورد اخذ به قدر متیقن می¬باشد. اما علمای پیرو مکتب عرف مضمون بنای عقلا را قضیه¬ای طبیعیه می¬دانند که در صورت امضا همچون دلیل لفظی دارای اطلاق عموم خواهد بود. اینان بر این باورند که این امضا بر مفهوم عقلایی نهفته در هر عرف قرار گرفته است که در این صورت عرف از اجمال درآمده و دارای صراحت کافی برای اثبات حکم تکلیفی یا وضعی می¬باشد.
ر) ردع عرف
آن دسته از علمای غیر پیرو مکتب عرف که از باب تقریر، عرف را پذیرفته اند، نوعاً بر این باورند که وجود حتی یک روایت ضعیف برای ردع و ابطال عرفکافی است. در برابر این سخن پیروان مکتب عرف شیعه بر این باورند که عرف در دانش حقوقی به راحتی قادر است با مقررات تفسیری قانون مقابله و آن ها را ساقط می¬نماید. در علم فقه نیزعرف ریشه دار بر بیان ظاهری شرع مقدم می¬باشد و صرف وجود یک یا چند نهی آن هم با بیانی ساده و ضعیف ردع عرف شایع و ریشه دار کافی نیست، بلکه در چنین مواردی حجم ردع باید برابر و متناسب با نیرو و توان عرف بوده و شرع باید به صورتی جدی و با بیانی رسا و تأکید ها و الزامات بسیار مؤکد نفی اعتبار عرف را به مردم تفهیم کند.
ازامام هشتم حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام نقل شده است فرمود:
“امیرالمومنین علیه السلام پیوسته می گفت : خوشا به حال کسی که عبادت ودعایش را برای خدا خالص کند ودلش را به آن چه می بیند مشغول ندارد وبه خاطر آن چه گوشش می شنود خدا رافراموش نکند وبرای آن چه به دیگران داده اند وهگین نباشد”
امام صادق علیه السلام درتفسیرآیه شریفه” لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فرمود:
“مقصود خداوند از” أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ” کسی است که صحیح ترعمل می کند نه آن که بیشتر عمل می کند،وعمل صحیح آن است که باخداترسی وصدق نیت همراه باشد.
سپس فرمود: نگهداری عمل {ازآلودگی}.سخت تر ازخود عمل است…).
البته،باید دانست که عقیل اخلاص وتشخیص آن بسیار دشوار ودقیق است وسفردراین وادی ریا منت وکوشش فراوان لازم دارد،چنان که رسول خدا صلی الله وعلیه وآله وسلم فرمود:
” درامت من شرک ازراه رفتن مورچه برسنگ خارا پوشیده تراست.”
احادیثی که درباره اخلاص وارد شده برسه بخش تقسیم می شود:
بخش اول: نشانه های اخلاص
بخش دوم: عوامل واسباب اخلاص
بخش سوم: آثارو فواید اخلاص
آثار اخلاص
برخی آثار ارزندهای که بااخلاص درزندگی انسان مترتب می شود ودرآیات وروایات به آن اشاره شده عبارتنداز:
الف- تقرب به خدا
قال الله تعالی: ” فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا ” :
پس هرکسی امیردارد لقاء پروردگارخویش راباید کرداری شایسته بکند وشریک نگرداند در پرستش پروردگار خویش کسی را دراین زمینه حضرت علی ( علیه السلام ) می فرماید : نزدیک شدن بنده به خدای سبحان به سبب خالص کردن نیت است.
ب – مصونیت از فریب شیطان
انسان ها که اخلاص را کسب می کنند این اخلاص شان باعث می شود که در دام شیطان نیفتد و از فریب او در امان بماند.چنانچه خداوند عالم درقرآن می فرماید : ” قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ “
شیطان گفت : پس در عزت تو سوگند که همگی را از راه به در می آورم مگرآن بندگان خالص تورا”
ج – جلب امداد الهی
این مسلم است که وقتی انسان رفتار ،گفتار و کردار خودش را برای خدا خالص می کند خدا هم در مقابل این برای او امداد می فرستد همین ملور که در روایتی از حضرت فاطمه زهرا (س) آمده که می فرمایند : ” کسی که عبادت خالصانه را به سوی خدا بالا بفرستد خداوند بهترین مصلحتش را به سوی او فروخواهد فرستاد .
د – ایستادگی درمقابل وسوسه های خطرناک
این اخلاص است که وقتی انسان درزندگی به وسوسه های خطرناک شیطان مبتلا میشود،می تواند همانند سپری حافظ انسان باشد و حمایت الهی را متوجه انسان سازد وواقعا اگراین حمایت الهی نباشد محال است که انسان بتواند خودش را این مهلکه نجات بدهد.خداوند درمورد حضرت یوسف (علیه السلام)می فرماید :"این چنین کردیم تا بدی وخوبی را از او دورسازیم ،چراکه اوازبندگان مخلص مابود.”
ه – دورشدن غم و اندوه
انسان هایی که مخلص هستند درزندگی هیچ چیز بیم واندوه ندارند،چون یقین دارند که هیچ چیز دراین عالم موثرنیست جز خداوند سبحان . لذا حزن واندوهی دراین ها راه پیدا نمی کند.
چنان چه خداوند عالم درتوصیف و تمجید مخلصین می فرماید : ” أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ:
همانا دوستان خدا نیست برایشان بیمی ونداند وهی.”
و ـ بدست آوردن بصیرت وحکمت
دراین رابطه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند: ” مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اَللَّهُ يَنَابِيعَ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ ، هیچ بنده ای برای خدا اخلاص نورزیده ،مگراینکه چشمه های حکمت از قلب او برزبانش جاری گردید”
همچنین حضرت علی (علیه السلام ) می فرمایند : ” عِند تَحَقُّقِ الإخْلاصِ تَسْتَنيرُ البَصائرُ ،هنگام محقق شدن اخلاص دیدگاه ها نورانی می شوند .”
ی – آزادی و رها شدن از بند قیود
امیرالمومنین علی (علیه السلام) دراین رابطه می فرمایند : ” بالإخْلاصِ یکون الخلاص ، به وسیله اخلاص از اسارت و بندگی ( جزخدا) آزادخواهی شد.
فواید اخلاص
الف)بصیرت ونورامنیت دل :رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
” ما اَخلَصَ عَبدٌ لِلّهِ اَربَعينَ صَباحاً إلّا جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ: “1
هیچ بنده ای چهل روزمتوالی قدم دروادی اخلاص ننهاد جزآنکه چشمه های حکمت ومعرفت ازقلبش برزبان اوجاری می شود.
ب)حکمت ومعرفت :حکمت ومعرفت نیزیکی دیگر ازآثاروفوایداخلاص است که این مطلب ازروایت فوق به خوبی استفاده می شود.
منابع
1- نقمله های آغاز در اخلاق عملی – تالیف آیت الله محمدرضامهدوی کنی
2- اخلاق اسلامی – نویسنده : هئیت محمدامین(ترجمه سیدصادق شفائی زاده)
3- ترجمه کتاب الاخلاق ( اخلاق) – تالیف : مرحوم سید عبدالله بشر – مترجم محمد رضا جباران
4- بحارالانوار چاپ بیروت ج 67
5- بحارالانوار چاپ بیروت ج 82
6- فهرست موضوعی عزر
پیک قدسی به شادمانی گفت
آفرینش دوباره پرشوراست
درسپیده دم طلوع وظهور
آسمان وزمین پرازنوراست
نورصبح از سپیدۀ علم است
این سپیده پدیدۀ علم است
شب نشینان عالم ملکوت
همه سوی زمین نگه کردند
روی دامان مهر، مه دیدند
کسب نور ازفروغ مه کردند
روز میلاد ماه خورشید است
روشن این مه زنورتوحیداست
همۀ عرشیان به هم گفتند
سید الساجدین گلی دارد
تا که شکر خدا به جا آرد
درمصلا نماز بگذارد
همه این شوق وشور را دیدند
سرّ الله ونور را دیدند
ای حسن خصلت ای حسینی خو
حیدری روی وفاطمی اوصاف
سایه پرود سید سجاد
چشمۀ جود وآیت الطاف
ای جمال توبهتر ازهرماه
محو روی توگشت وجهه الله
شب بشکفتن گل رویت
به یُطهّرقسم که ای طاهر
قدسیان فلک بهم گفتند
نور علم نبی شده ظاهر
ای که منظومۀ نجومی تو
به لقب باقرالعلومی تو
همه اصحاب معرفت دارند
شوق بشنیدن کلام تو را
با شکوه وبه احترام و وضو
روی لب می برند نام تو را
ای ز وصف و زمدح بالاتر
گفته برتو سلام پیغمبر
ای که بررهروان علم وشرف
گنج علم وشرافت آوردی
تو به کانون عشق ومکتب علم
درفضلیت هشام پروردی
مکتب توفقیه پرور بود
دانشت مهر سایه گستر بود
هرکه شد تشنۀ محبت تو
جام عشق ووفا به او دادی
به کمیت وبه حمیری نوری
زسحرگاه آرزو دادی
هرکه مهرشما محبت اوست
سند افتخار خدمت اوست
من که ازساحل محبت تو
روبه دریای جود آوردم
برتو وخاندان اطهر تو
احترام و درود آوردم
به «وفایی »تو التفاتی کن
نذر مسکین خود زکاتی کن
#حاج_سید_هاشم_وفایی
]]>